پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
گفتی تو چرا میخندی؟امید رهایی داری؟گفتم به یقین ، صد در صدگفتی چه امیدی؟ گفتم:آنکس که از او می ترسیماز سایهء خود می ترسد...
رنجِ دانستن دمار از جان انسان می کشدخوش به حال بی خیالان، جاهلان، خوش باوران!...
فرصت پرواز کردن ها: همین حجم قفسوسعت آوارگی ها: بی کران در بی کران!...
امشب بگو که ای خدا شرمندتم شرمندتموا کن به روی من درو؛ من هر چی باشم بندتمیا ربنا یا ربنا…من چی بگم وقتی خودت، داری میبینی حالموامشب بیا و پاره کن؛ پرونده ی اعمالمو!گریه دوای دردمه! از من نگیر این مرهمو…خیلی خجالت میکشم؛ از بس شکستم توبموگفتی بیا من اومدم؛ دیدی چطور زانو زدم؟با صد امید و آرزو؛ خونت رو امشب در زدمیا ربنا یا ربنا… اغفر لنا اغفر لنا.....