سلام ای عشق دیروزی، منم آن رفته از یادی… که روزی چشمهایم را، به دنیایی نمیدادی سلام ای رفته از دستی، که میدانم نمی آیی وَ میدانم برای من، امیدی رفته بر بادی به خاطر داریَم آیا؟ ،به خاطر دارمت،آری! سلام ای باورِ پاکی، که از چشمم نیفتادی تو در...
با آن همه دلبستگی وعشق چه کردی یک بار دلت یاد من خسته نیفتاد یعنی به همین راحتی از عشق گذشتی یک ذره دلت تنگ نشد خانه ات آباد
دلم جنگل...دلم باران...دلم مهتاب میخواهد دلم یک کلبه ی چوبی کنار آب میخواهد
سلام ای عشقِ دیروزی، منم آن رفته از یادی که روزی چشمهایم را، به دنیایی نمیدادی