پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
هرکه دم از مطرب و می می زندگریه را ، در لابه لای تار، پنهان می کند حجت اله حبیبی...
بیقرارِ یه عاشقانه زیرِ بارونممیرم اما بدون همیشه با تو میمونماین صدا رو، همین نفس رو از تو دارم منحتا با این لبای بسته از تو میخونماین صدای منه، آه، این صدای منهابر پُربارون یه عمره تو چشای منه....
یه صدای قدیمی ام که تو گلو موندهآرزوی قدیمیِ من، آرزو موندهارزوی ترانه خوندن با لبی خندونآرزوی قدم زدن تو شهرِ بی زندون.این صدای منه، آه، این صدای منهابر پُربارون یه عمره تو چشای منه....
نه مطرب و می کار گشایند نه ایام ،وی خواهم و وی خواهم و اغیار نباشند...