سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
در باران که به خانه برمیگردی،از صاعقهها نترس!آنها صاعقه نیستندفلاشهای دوربینِ خداوندندکه دائم در حال عکس گرفتن از توست!فردا که از خانه بیرون بیاییباران بند آمده استو تصویرت در چالآبهای کوچکِ خیابانانعکاسِ تاج محل رادر حوضِ مرمرش کمرنگ میکند.تو عابری عادیدر خیابان پاییز نیستی!فرشتهای هستی که بالهایش راپشتِ مانتویی سیاه پنهان میکندو مقنعهاش معبدِ اینکاستکه خورشید را در خود دارد!تعجبی ندارد اگر عابرا...
تو عابری عادیدر خیابان پاییز نیستی!فرشتهای هستی که بالهایش راپشتِ مانتویی سیاه پنهان میکندو مقنعهاش معبدِ اینکاستکه خورشید را در خود دارد!......