یکشنبه , ۱۵ مهر ۱۴۰۳
ثانیه های نبودنتچقدر تلخ می گذرندوقتی که هیچ رد پایی از چشم هایت رامیان شعرهایم نمی بینمای کاش نگاهتاز عاشقانه هایی که برایت می سرودمپنهان نمی ماندتا اینگونه میان واژه هابه دنبالت نمی گشتممجید رفیع زاد...
شب است و خوابدر پشت پلک هایم پنهان استو من در وسعت خیالمیادت را میان سینه امدر آغوش می گیرمو به امید شهد لب هایتچشم می بندمتا بیایی وخواب مرا شیربن کنیمجید رفیع زاد...
مجال من همین باشد که پنهان عشق او ورزم...
باد که می وزدطعم بوسه را با خود می بردولی یادش را بر گونه و لب هابه جا می گذارددرکدامین تند باد پنهان شده ای...
رنگ چشات دریای من/ زیباترین رویای مندیروز و امروز بوده ای/ همراه فرداهای من!دستی بکش بر موی خود/ آشفته شد دنیای منروی مه ات پنهان مکن/ بن بست شد راههای منهر جای قلبت حک شده/ تصویر ردپای منیک ارتباط کهنه ای ست/ بین تو و شعرای منقلبم درون سینه ات/ قلب تو در دستای منبازی زیبایی شود/ فهمیدن آوای منرحمی بکن بر این دل/ دیوانه و رسوای مندرد و دل دیرینه ای ست/ بین تو و چشمای مندر بدترین ساعات روز/ لبخند تو مأوای منآرامش دنیای تو/ پر...
بغل نمی کنیم و خوبیم، بغل نمی شویم و زنده مانده ایم،زنده مانده ایم بدون بوسه، بدون آغوش، بدون عشق...زنده مانده ایم پشت میله های سرد یک حصار نامرئی، حصاری به منزله ی یک طاعون، طاعونی که مانند یک پیچک زرد، گلوی دنیا را فشرده و دست بر نمی دارد.کمتر می خندیم، کمتر ذوق می کنیم، کمتر خیال می بافیم و بیشتر منطقی شده ایم.کافه ها ترسناک شده اند، خیابان ها، کوچه ها، رابطه ها و آدم ها؛ ترسناک شده اند.پنهان شده ایم پشت نقاب ماسک ها و عینک ها و هی...
وقتی که تو رفتی دل من ویران شدهر لحظه وهر ثانیه ام زندان شدانگار که این عقربه های ساعتدر قاب شکسته زمان پنهان شد...
انتحار خواهم کردبرای رسیدن به تو -که پشت هزاران نه پنهان شده ایتو عالی ترین دلیل انقلابیو من چریکِ منتظرِ یک خنده تو...
او دختری زیباستساده و راستگوو «پرنده» ای غمگین و عاشق در قلبش پنهان است!...
اگر کسی برای ما بسیار ارزشمند باشد، باید این راز را از او پنهان کنیم، چنان که گویی جنایتی را پنهان می کنیم.این واقعیت خوشایند نیست اما حقیقت دارد ؛ آدمها طاقت مهربانی بسیار را ندارند....
.دلم فقط تو را می خواهدشب های با تو بودن رامهتاب را و ستاره ها را با تو می خواهم آن قدر ستاره بچینمکه میان ستاره هایمپنهانت کنم و توهیچ وقت از کنارم نروی... ️️️...
کجا پنهانت کنم...؟؟که در من آشکار نباشیدر قلبم پنهانت کنم تپشهایبی وقفه میشوی ...در نگاهم پنهانت کنم قطرهقطره اشک میشوی ...درنوشته هایم پنهانت کنمواژه واژه عشق میشوی ...درپستوی خاطراتمان پنهانتکنم تک تک موهای نقره ایمیانِ موهایم میشوی ...درهیاهوی روزگار پنهانت کنمزیباترین خط پیشانیم میشوی ...کجا پنهانت کنم...؟؟که در تمامم قَد عَلَم نکنی و خودرا به رخ دیگران نکشی !!تو بگوو...کجا پنهانت کنم ....؟؟؟...
اگر قلبم صدف باشد میان آن تو پنهانی...
.دوست دارم ولی...با ترس و پنهانی!که پنهان کردن یک عشق یعنی اوجِ ویرانی...
هر زنیلابه لای موهایشمردی را پنهان کرده استهر وقت یک زن راقیچی به دست دیدیبدان عزادار مردی ستکه موهایش را شانه میزد.....
اسفند ماهی زیبا اما بدون اعتماد به نفسشیرین و دوست داشتنیخونسرد اما تند خوهیچوقت نمی تونه قانع باشهآینده نگر و کم حوصلهعشقش مرموز و پنهان...
گفتی چه خبر؟ از تو چه پنهان خبری نیستدر زندگی ام، غیر زمستان خبری نیست...
مینویسم/ تا / بپرم از روی/ باد٬ حرامزاده/ که پنهان شده است/ لابه لای نی زار سر٬ راه/باد دستم را میگیرد....
هر چیزی را میتوانی پاره کنی و دور بیاندازی اما روزی داخل کتابی ، نامه یا عکسی پنهان شده و غافلگیرانه به تو شلیک میکند !تو خواهی مُرد ، اما خاطرهها ابدیاند ......
دسته کردم/شعر را/نقطه،سوال را پشت خانه پنهان کردم...
چطور می شود قلبی را پنهان کرد که این همه عاشق است ......
ای نیمهی پنهان من! دوری ولی نزدیکبا روح خود تسخیر کن جسم شرورم را...
تو عابری عادیدر خیابان پاییز نیستی!فرشتهای هستی که بالهایش راپشتِ مانتویی سیاه پنهان میکندو مقنعهاش معبدِ اینکاستکه خورشید را در خود دارد!......
سراسر نام ها را گشته امو نام تورا پنهان کردم....میدانم شبی تاریک در پی استو من به چراغ نامت محتاجم......
سه چیز زمانِ زیادی پنهان نخواهد ماند :- خورشید- ماه- حقیقت...
هر قلبی دردی دارد...فقط نحوه ابراز آن متفاوت استبرخی آنرا در چشمانشان پنهان میکنندو برخی در لبخندشان.......خنده را معنای سرمستی مدانآنکه میخندد غمش بی انتهاست...
من ترسیدمو راز دوست داشتنت رامثل جنازه ای که هنوز گرم استدر خاک باغچه پنهان کردم......
هیچ میدانیکه من در قلب خویشنقشی از عشق تو پنهان داشتم؟...
ناله را هر چند می خواهم که پنهان بر کشمسینه می گوید که من تنگ آمدم فریاد کن...
*تو*پنهان ترین راز منی...
صفر را بستندکه ما به بیرون زنگ نزنیم!از شما چه پنهان...ما از درون زنگ زدیم...
ز بس خندیدمو پنهان نمودم راز خود راکسی باور ندارد در دلمدریای درد است......
دل من از تو چه پنهان که تو بسیار خری...
گر بوسه می خواهی بیا، یک نه دو صد بستان برواین جا تن بی جان بیا، زین جا سراپا جان بروصد بوسهٔ تر بَخْشَمَت، از بوسه بهتر بَخْشَمَتاما ز چشم دشمنان، پنهان بیا، پنهان برو...
همیشه ماندگار من!همه می خواهند تو از سرم بیفتی!غافل از اینکه،تو را در دلم پنهان کرده ام!...
در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آن جاز پس صبر تو را او به سر صدر نشاندو اگر بر تو ببندد همه ره ها و گذرهاره پنهان بنماید که کس آن راه نداند...