پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
هنگام شب سوالی عجیب از من پرسیدی؟ گفتی: عاشق شدن چه گونه است؟ به تو گفتم: انگاری یکی دستش را بر روی قلبت گذاشته است و انقدر فشار می دهد که تو سکته کنی. خندیدی و دیوانه نثارم کردی! خندیدم و چشمانم را بستم. درست است فهمیدی از عشقت مردم اما نفهمیدی هنگام صحبت درمانده ام. ملینامدیا...
دلم برای صدایت، چشم هایت، دستانت حتی غر غر هایت هم تنگ می شود تعریف واضح تر از این برای دلتنگی؟ملینامدیا...
راستش ژاکاو یه رمان عاشقونه نیست با صحنه های دلبری و عشق و این جور چیزا... تو این رمان درباره ژاکاو صحبت میشه که مثل همه ی ما درد و رنج روزگار کشیده ولی نشون میده یه دختر حتی اگه با یه خانواده قاتل هم زندگی بکنه میتونه مستقل باشه این رمان رو از قصد عاشقانه ننوشتم تا مرحمی بشه روی زخمای ما دخترا و بفهمیم مستقل بودن و عاشق کسی نبودن و برابری کردن چه حالی داره🩶🤍✨ملینامدیاژاکاو اثر ملینامدیا...
بعد از یه عمر زندگیبعد از سرد و گرم کشیدن روزگاربعد داشتن عشقبعد داشتن کلی انگیزهبمیری خیلی حرفه هاهنوزم که هنوز تنها چیز مشترکی که بین خودمون انسانها میبینم این دوتا هستن.اینکه هممون رو خدا خلق کرده و اینکه هممون قراره یه روزی بعد از کلی تجربه تلخ و شیرین بارمون رو ببندیم و بریم.ملینا مدیا✨...
دلم را آرام باز کردم، وقتی دنیایم را دیدم پروانه ها با بال های رنگی شان با پرواز روی چشمانم نشستند من از هر جهانی خوشحال تر بودم و خداروشکر که تو شدی جان و جهانم🩵ملینا مدیا نوشت✨...
چشمانش باز بود اما خاطره نداشت.چشمانش باز بود اما امید نداشت.دلش صاف بود اما چاره نداشت.ذهنش روشن بود اما فکری نداشت.لبش باز بود اما خنده نداشت.عشقش پر از کینه بود اما راهی نداشت.نویسنده ملینامدیا...
چشمانت را ببند تصور کن من کنارتم آیا آن حس را داری یا می دانی فقط خیال است چون دیگر نیستم چون دیگر به کسی که دو بار اشتباه کند فرصتی داده نمی شود این را در ذهنت فرو کن مردم خدا نیستند که هر اشتباهی کنی ببخشند. 🩶🎻ملینامدیا...