جمعه , ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
کوهستانترا بیادم می آوردوخاطرات باتو بودن راای سفر کردهکه در محالی گم شدیغروب جنگلبی تو اماچه غم انگیزاست...
سبزینه های زردیک عمربرشاخسار حسرتخواندم ازغم غربتاکنون که به پرواز درآمدمبربلندترین شاخه حسرتنشسته ام...
باانگشتانت به ابرها غلغلک بده شاید هوای خشکِ چلّه خندان شود....