پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
بیا ... اینجادر دفتر ِ دلتنگی هایم ، دلی دارم ... و دریایی حرف ... و دوسه خط شعر ِ خواستنت و دلتنگیباران نگاهت را بیاوری ،من چتر ِ دلتنگیهای شعرم را ، میبندم ...✍دلنوشته مهتاتخلص منتظر...
مهتا منتظردوری زبرم ، اما بدان جان منیهمدل و همسفر و همپای دنیای منینیست در دنیای من جزتو بداند حال منقطره ِ اشکی که در چشم مبینای منیتومپندار ، که یادت برود ازسر من باورت باشد که در قلب پریشان منیشعر از مهتاتخلصمنتظرثبت شده۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۰...
عاشقت گشتم در شوق رسیدن به تو هستمیک شهر فنا رفت که من دل به تو بستمبا آن همه عشق و دل و دلدار ، توبدان من ، عاشق نشدم ، دور شدم دل به تو بستم مهتا منتظر...
آتش به جانم زده ایی بیرونی از هر پرده اییبا عشق ، ذوبم کرده ایی ای شور ِ آتشخانه امدر یاد تو ، لحظه شمار از صبحدم ، تا شام تارشیدا و شورم کرده ایی ای شمع و ، ای شمعخانه ام مهتا منتظر...
دلم گرفته ...نمیتوانم شعری بگویم ، که ،شرح شرحه شرحه ی دلم را با نغمه ی غمگنانه با ناله ی عاشقانه با آهنگ یک ترانه با ساز می مستانهشرح دهد و شِکوه کند.............. مهتا منتظر...
دوری زبرم ، اما بدان جان منیهمدل و همسفر و همپای دنیای منینیست در دنیای من جزتو بداند حال منقطره ِ اشکی که در چشم مبینای منیتومپندار ، که یادت برود ازسر من باورت باشد که در قلب پریشان منی مهتا منتظر...
مهتا:دلم را غیر تو همسو نخواهم کردهمرهی غیر تو همراه نخواهم کرد جانی و در جان دلم مسکن گُزیدی دلبری غیر تو همدل نخواهم کرد مهتا منتظر...
✍ مهتاتخلصمنتظرسلام اے نام توسلام ، ...سلام اے همیشه بامن و نیست من، در منمیگردم شهر دلم را پیداکنم خودم را ...تو آنے و خودم در تو ..خودم نیستم هرچه هست تویے و تو آنے در خودم حیرانم نکن ..تو..میدانے جز تو ..کسے نیستآنکه می دهد...میستاند ....مے خواند.....آنکه رها نمی کند...تو آنے و در من توییتو خود ِ منے و من درتو ......