بیا ... اینجا
در دفتر ِ دلتنگی هایم ،
دلی دارم ...
و دریایی حرف ...
و دوسه خط شعر ِ
خواستنت و دلتنگی
باران نگاهت را بیاوری ،
من چتر ِ دلتنگیهای شعرم را ،
میبندم ...
✍دلنوشته مهتا
تخلص منتظر
مهتا منتظر
دوری زبرم ،
اما بدان جان منی
همدل و همسفر و
همپای دنیای منی
نیست در دنیای من
جزتو بداند حال من
قطره ِ اشکی که در
چشم مبینای منی
تومپندار ، که یادت
برود ازسر من
باورت باشد که در
قلب پریشان منی
شعر از مهتا
تخلصمنتظر...
عاشقت گشتم در شوق رسیدن به تو هستم
یک شهر فنا رفت که من دل به تو بستم
با آن همه عشق و دل و دلدار ، توبدان من ،
عاشق نشدم ، دور شدم دل به تو بستم
مهتا منتظر
آتش به جانم زده ایی
بیرونی از هر پرده ایی
با عشق ، ذوبم کرده ایی
ای شور ِ آتشخانه ام
در یاد تو ، لحظه شمار
از صبحدم ، تا شام تار
شیدا و شورم کرده ایی
ای شمع و ، ای شمعخانه ام
مهتا منتظر
دلم گرفته ...
نمیتوانم شعری بگویم ، که ،
شرح
شرحه
شرحه ی
دلم را
با نغمه ی غمگنانه
با ناله ی عاشقانه
با آهنگ یک ترانه
با ساز می مستانه
شرح دهد و شِکوه کند..............
مهتا منتظر
مینویسم به نام عشق
به نام دل
به شوق تو
به عشق تو
تویے که عشق مطلقے
تویے که شوق مطلقی
به حرمت این لحظه هاے بی تکرار
کارے کن
عشق پاڪ بماند
شوق پاڪ بماند
مهربانے تاابد باشد
محبت بے ریا و پاڪ بماند
دوست داشتن از عشق تو...
دوری زبرم ،
اما بدان جان منی
همدل و همسفر و
همپای دنیای منی
نیست در دنیای من
جزتو بداند حال من
قطره ِ اشکی که در
چشم مبینای منی
تومپندار ، که یادت
برود ازسر من
باورت باشد که در
قلب پریشان منی
مهتا منتظر
مهتا:
دلم را غیر تو همسو نخواهم کرد
همرهی غیر تو همراه نخواهم کرد
جانی و در جان دلم مسکن گُزیدی
دلبری غیر تو همدل نخواهم کرد
مهتا منتظر