پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
دستهایت با دستهایمشهری را می سازد کههرگز پا برهنه ایمیان عشقمان نخواهد دوید.......
دوست داشتنت غزلی ستکه پایان نداردروزی ست بی شبو شبی ست بی روزاصلا دوست داشتن تووطنی ست بی مرزبی نگهبانو من چنینتا بی نهایت دوستتدارم......
ڪاش...ڪدپستے چشمهایت...ڪوچهء لبهایت...پلاک گونه هایت را...مے دانستم...آن وقت هر روز..هر شب راس ساعت دلتنگےام..نامه اے...با چند شاخه گل رز برایت پستمے ڪردم..تا بدانی...چندین پلاک آن ورتر...ڪسے چشم براه...آمدن توست......