پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
فراموش کردن هنر میخواهد و من بی هنر ترین انسان روی زمین...
آنقدر به خودم بد کرده امکه از دیدن خودم در آینه شرمگینمچقدر چشمهایم غریب نگاهم میکنندصورتم را ببین چقدر شکسته استاین لب ها چرا لبخند نمی زنند..؟این زبان چرا روزه ی سکوت گرفته است؟نه این من نیستم...!من میخندیدم ؛ حرف میزدم ؛ شاد بودمحالا خودم را در آینه که دیدمفهمیدم چه بد دلم را خسته کرده اممنی که میدویدم و همیشه خوشحال بودمحالا قدم زدن را با تک آهنگی قفل ترجیح میدهمدل دیوانه بس کن...آنکه به تو دلبسته بود حالا بی تو در آ...
و چه ” بزرگت میکند ” آن سیلی که خودت میزنی به خودت... مژده درودگر(یاس تنها)...