پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
هر بار که ایوان را موسیقی باران پر می کند و ضرب آهنگ آسمان و سازم یکی می شود روحم که با سر انگشتان خیسش بر می خیزد و لب گلدان سفالی نسترن می رقصد می فهمم تو جایی در حال لبخند زدنی... ....
لبخند بزنبدون انتظار پاسخی از دنیابدان روزی دنیا آنقدر شرمنده می شود که به جای پاسخ لبخندبا تمام سازهایت می رقصد...