ستارهای به دستم بود، به ماه میرسید ولی چه سود که بادِ زمانه راه میرسید بهارِ عشق ما، خزانِ جدایی شد نگاهِ گرمِ او به اشک و آه میرسید پیامِ عشقِ او چو نور در دلم نشست ولی ز غیبتش سیاهیِ گناه میرسید چو یاران خبر یافتند، آبرو رُفت دلم...