متن حسرت عشق
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات حسرت عشق
همچو دیوانِ غزل، میلِ بغل دارد دلم
لیلیِ مجنون شدهست این دخترِ حسّاسِ دل
پناهِ لحظههای شورشِ قلبِ شکسته
بخوان حسّی، که از مهرت میانِ جان نشسته
نگو بردار، دست از عاشقیهای دلِ خویش
که بس مجنون شده، لیلای قلبِ زار و خسته
در من کوچهایست
که با تو در آن نگشتهام...
سفریست
که با تو
هنوز نرفتهام...
روزها و شبهاییست
که با تو به سر نکردهام...
و عاشقانههاییست
که با تو
هنوز
نگفتهام...
در من حرفاییست که
هنوز نفس میکشند...
آرزوهایی که هنوز به انجام نرسیدهاند
در من
و در کعبهی من،...
در عشق بازی دلم گل پایِ هر دیوانه ریخت
تا که او هم گویِ آتش را بر این گلخانه ریخت
آن شرابی را که من با صبر، کهنه ساختم
چشمِ یک حورینما، امروز در پیمانه ریخت
احتمالا بازهم مغبونِ عشقی دیگرم
#ماه_من شب زلفِ خود را باز و بر ویرانه...
تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب
بدین سان خوابها را با تو زیبا می کنم
هر شب
تبی این کاه را چون کوه سنگین می کند آنگاه
چه آتشها که در این کوه برپا می کنم هر شب
تماشایی است پیچ و تاب...
در شورِ دلم، میتپد امواجِ وفا؛
حس کن تو مرا؛ از دلم اصلا بِنِویس!
ما را همین بس که تو در خاطره مایی.
باختم بد باختم.
ناز چشمان سیاهت، بدجور دلم را برده.
چه ها داری میان آن سیه چشمت.
که ویران کرده قلب عاشق ما را.
زندگی سخته،
ولی نه سخت تر از نبودنت.
عشقت بدمد، تاب و تبی، در تبِ من
گلبوسه زند؛ مِهر دمد، بر لبِ من
من رسم کنم، با دلِ خود، نقشهی عشق
حسّت بشود، اسمِ شبِ هر شب من
برای من آغوشِ تو پیرهن شده است
فراتر از پیراهن شده ست، من شده است
چه ها داری میان آن سیه چشمت...
که ویران کرده قلب عاشق ما را...
تیر چشمان سیاهت...
بد میان قلب ما، جا خشک کرده...
از همان روز که
گیلاس ها سیاه می شد
رشته ی کار دستم افتاد
آی عشق...
مثل گرده های ذغال که
پِی جرقه می دود
این گلو نفس می خواست..
من میان آن سیه چشمان تو...
بارها و بارها دیده بودم عشق را...
عشق آنست که با سکوت پس زندو
با نگاهش ب آغوش کشد
ب آغوش بکش این من دیوانه را..
آ ی عشق،
دور از منی،
و کف دستم از عطر نارنج تو پر است....
میِکشد هر شب مرا چشمان تو...
تا به سر حد جنون...