پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
جز تو همه مَحوَند به جایی که تو باشی...
مرنج اگر نشدم مضطرب ز آمدنتچراغ دیده "نَمی" داشت دیر روشن شد...
عشق ما واقعه ای نیست که آخر گردد...
هر جراحت که دلم داشت به مرهم به شدداغ دوریست که جز وصل تو درمانش نیست...
ضعیف افکن و مسکین کش اند چشمانت.....
نیست گویا روزنی این سقف قیراندود را......
بی کیمیای مستی، تبدیلِ غم محال استیا می حلال فرما، یا غم حرام گردان......
رسوا منم وگرنه تو صد بار در دلمرفتی و آمدی و کسی را خبر نشد...
مجنون نشد آرام پذیر از رخ لیلیدردیست جدایی که به درمان نرسیده است...
گوشه ای کو که دل از گریه توان خالی کرد؟...
عزیزِ مصر گردد هرکه در غربت وطن گیرد......