دلم برای آن خانه قدیمی ،خانه ای که حیاطش،همیشه بوی خرمالو و عطر یاس فضا را پر کرده بود بسیار تنگ شده است خانه ای که پناهگاه جوجه های کوچولوی رنگی هم بود ودختر کوچکی که با آن ها بسیار سخن میگفت؛ به آن امید که آن ها هم روزی...
همه ما مانند نویسنده کتاب هستیم گاهی طوری قصه را می نویسیم که خواننده مجذوب شود ...گاهی تنها مینویسیم که دل هایمان آسوده شود و گاهی مجبوریم بنویسیم تا تقدیر ننویسد...