متن تقدیر
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات تقدیر
قابی شدم افتاده از
دیوارهای پُرتَرَک
از سفرهی این زندگی
چیزی نخوردم جز کتک
دنیا مرا آموخت که
در پیچ و خم باشم فقط
یک لاک پشتِ در به در
دریای غم باشم فقط
در روزِ روشن میبَرَد
گردوی عمرم را کلاغ
من، حاصلِ تفریقِ شب
من، تک درختِ توی...
رفتی
باعث شدی باعلت وجودم خو بگیرم
رفتنت باعث شد با خدای خودم خو بگیرم و اونقدری بهش نزدیک بشم که چیزی بهمش نزنه
حالا برگشتی ۲۸ دی ماه ۱۴۰۳
حالا خدابازهم سر راهم قرارت داده
مسیر دوست داشتنیه آره
ولی این از ناشکریه که خدارو بخاطر داده هاش ول...
تقدیر، گِرد چشم تو مژگان گذاشته ست
پرچین گذاشته ست، نگهبان گذاشته ست
رضاحدادیان ۱۴۰۳/۹/۷
تقدیر گناهی ندارد،
نمیشود همیشه او را گناهکار دانست،
و
تقصیر قسر در برود
گاهی باید
قلاده به گردنِ تقصیر انداخت
نسرین شریفی
روزگاری شاعری میکردم و آواز عشق سر میدادم در دفتر کوچه ای که قدومت موسیقی ای بود ، روی شعر سُرائیدِه و آواز درحال خواندنم.
ولی طوفان تقدیر تمام نُت های این موسیقی دلنشین را ؛ نُت به نُتِ دوست داشتن را باخود بُرد جز نُت حَسرت ...
در خیال هم بین اغوش من و او دیواریست از جنس تقدیر .،
درد این است در اوج یک عمر حسرت
نویسنده سرکار خانم المیرا پناهی درین کبود
گاهی چه بی گناه، دلت پیر میشود
اینجا همان دمی است که زود دیر میشود
گاهی به رغم تشنگی عشق، عاقبت
با حسرتی فقط، عطشت سیر میشود
گاهی همان دو چشم که رامت نموده بود
بی رحم چون کمان کمانگیر میشود
گاهی همان گلی که به دل پروراندیش
خارش به...
ای کاش دوری نباشه توتقدیرآدمی انگارتوآسمونم هروقتی که بامنی
تقدیر هم با درد هایم قد کشیده
یک راه با چندین غم ممتد کشیده
گاهی نمی فهمد کسی حرف دلت را
وقتی که دنیا لحظه ها را بد کشیده
باید به دیدارم بیایی تا بفهمی
از دوریت این دل غمی بی حد کشیده
قدر زیادی حرف دارم ، آه و...
برای رفتنت
تقدیر را بهانه نکن
از زمانی که مرا سرد در آغوش گرفتی
فهمیدم ؛ مدت هاست که قلبت
جای دیگری نفس می کشد
مجید رفیع زاد
گلویِ اتفاق را فشردم؛
تقدیر ناله کرد!
شیما رحمانی
بسم الله الرحمن الرحیم
شراب چشمانت شدآیینه تقدیر؛وماراخبری نبود،که این چنین...گرهِ کورِشبِ زلفانت شویم...
تِه فنجان دو چشمت تِه تقدیر من است
ارس آرامی
ومن
کجای تو نشسته ام
به تقدیر؟
که به بلندای صبح رسیده ای
مریم گمار
برشی از یک شعر بلند
بعد از تو
بعد از تو دائم با خودم درگیر هستم
شاکی ترین آواره ی تقدیر هستم
وقتی مرام و مذهبم جز عاشقی نیست
خواهی نخواهی لایق تکفیر هستم
مثل پر کاهی که می افتد در آتش
در التهاب و چرخش و تغییر هستم
صد مولیان دردم به تیمور نگاهت...
تقدیر صبور است
و
عشق عجول !!
پروانه فرهی(پرر)
زمستان ۹۸
افسانه شد
نقش نگاهت
پشت
چشمان خفته
در دیوانه بازی
تقدیر ....
- مهدی ابراهیم پورعزیزی (نجوا)
T.me/ebrahimpourazizi
حالا که تقدیر ، تو را
به دریچه ی قلبم کشاند
بیشتر بمان...
تو که اینگونه بیخبر دل می بری
بی اِذن هم نرو...
مهمانخانه ی دل را با فرش کاشان
مزین کرده ام...
کفش هایت را به در کن...
چایی ات را بنوش...
در کنار مردی از دیار کاشان......
کاش میشد دفتر تقدیر خود را خود نوشت
کاش میشد باتمام حرفها دل سازی برای فردا ها نوشت...!
کاش میشد بین دل آشوبه های زندگی دفتر تقدیر خودرا از نو نوشت!!
کس نداند بازی سرنوشت تا کجا برایش خواهد نوشت آشفته دلانیم میان بازی سرنوشت اما قضا و قدر هر...