پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
در پادگان زخمی و بیدار باش شباز برجک دهان کسی کلّه پا شدم...
بسم الله الرحمن الرحیم در پادگانِ زخمی و بیدار باشِ شباز بُرجکِ نگاه کسی کلّه پا شدمذهنم مچاله شد کفِ پوتین گریه هادر متنِ انفرادی شعری رها شدم سربازهای خسته ی بیتم گرسنه اندفرمانده کنایه، ته دیگ مُرده استسهمِ تمام زاغه ی افعالِ خورده رابا تانک از میان افاعیل ، بُرده است نارنجکی خزیده کنارِ جناس غمتا منفجر کند غزلِ اعتراض رابرروی دفتری سر باتونِ قافیه از نو نوشته...