سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
یاد بگیریدادمی که دلش گرفتهگوشش پره از حرفایه منطقیه،تحملشم لبریزه از نصیحت ها...اونا فقط ازتون یه شونه برای تکیه میخوان،شایدم دوتا دستتون،یا یه لیوان چای داغ که بشینید روبه روشون سکوت کنیدبزارید حرف بزنه،گریه کنه ،دستاتون بگیره...دستاشو بگیرید ،اشکاشو پاک کنیدتو این لحظه ها اونا یک فیلسوف نمیخوان که پر از تجربه اسشاید تنها چیزی که لازم دارنیه ادمِ مهربونه...همینمتن : پردیس رحیمی...
مثلِ باران افتادم به دلَتراست می گویند هر اُفتادنی پایان کار نیست، این افتادن آغازِ دلدادگیست....
حوالی عشقآنجاست که کلیدِ خانه مان یکی شود...بالینمان یکی شود...غصه هایمان یکی شود...شادی هایمان یکی شود...حوالی عشق ،جایست که چهار گوشه اش بنامِ عشق من و تو شناخته شود.....