جزیٔیاتی پرستیدنی داری و برخلاف من در برابرت همیشه نزدیک ترین دوربین به تو خوشبخت ترین لنز را دارد
متن ۶۰: بنده دل شدیمو بردگی کردیم برای تیکه ای ماهیچه ، که در سمت چپ سینه ام نقشت را بازنویسی میکرد صورت ماهت در آنجا خوش میدرخشید این شد که به ما سالها گفتند کافر که الا و بلا دلبر،پرستیدنی نیست قبول کردیم گفتیم اگر پرستیدنی نباشد حتما حتما...
جمعه یعنی ،من باشم چند خاطره ی بوسیدنی ات! و یک سوال تکراری... تو پرستیدنی بودنت به خدا رفته! من تنهایی ام به خدا نه؟