پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
جزیٔیاتی پرستیدنی داریو برخلاف مندر برابرتهمیشه نزدیک ترین دوربین به توخوشبخت ترین لنز را دارد...
خوب کن حال شبهایم را...یک شب بخیر خشک و خالی از تومی تواند کاری با من کندکه احساس کنم امشبخوشبخت ترین آدم روی زمینم...!...
باتو خوشبخت ترین آدمِ این قافله امگم نشو،دور نشو،بی تو جهانم خالیستبی تودنیای من از درد، به هم می پیچدبی توسهم من از این حادثه،بی اقبالیست!...
با توخوشبخت ترینآدم این قافله امکم نشو دور نشو بی تو جهانم خالیست......
با تو خوشبخت ترین عاشق تاریخ منم ای که آغوش پر از زندگی ات شد وطنم ️️️...
دوستت دارمو این را روزی هزاربار برایِ خودم تکرار می کنمو سرمست می شوم از داشتنت .. !همین که بودنت، سهم مَن استمَن خوشبخت ترین آدمِ رویِ زمین اَم .. ! ️️️...
خوشبخت ترینم چون تو رو دارمآرام جانم همیشه کنارم باش...
میانِ گردابی بودم، گردابی که مرا به هر سو می کشاند؛ گردابی غم آلود و وحشت بار...گردابی که که مرا از من گرفته بود، نمی دانستم کیستم؟!اصلا من گمشده بودم، میانِ ترس و دلهره هایم...در پسِ همین روزها بود که تو آمدی...میدانی، من میانِ دستانِ گرمِ تو خود را یافتمدستانم را گرفتی، دستانم زنده شد، نهالی جوانه زد، نهال رشد کرد و بزرگ شد و امروز از عشقِ توست که دستانم تا آسمان میرسد...به راستی که با تو انسانم و خوشبخت ترین...