جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
لااقل عاشق معشوقه ی مردم نشوید که به فتوای همه مظهر حق الناس است......
با من از دوزخ نگوعاشق کجا؟آتش کجا؟نازنینمآنقدر ها هم خدا بیکار نیست...
و دیگر جوان نمیشومنه به وعده ی عشقو نه به وعده ی چشمان تو......
به من گفت: عاشق پاییزمو از آن روز من شروع به فرو ریختن کردم...
خوشا عاشقیکه هر گز عاقل نشد......
هنوز عاشق ترینمای تو تنها باور من...
دور از تودرختی خشکیده...عاشق تبر!!...
خوب یادم هستپاییز بود و منکنار زخمهای چرکی انارعاشق شدم...!...
عاشق نشو...نمی دانی که دل تنگ چیز خوبی نیست......
عاشق اون لحظه ام که بغلم می کنی...
روز آدم های عاشق مبارک...
او می رسد که باز هم عاشق کند مرااو قول داده است به قولش وفا کند...
دو تا عاشق زیر بارونیکیشون خیسیکیشون نیس......
با خنده هاتمنوعاشق کردی...
یک شهر پر از آدم و بیچاره از این عاشق بی عشق هر جا برود تنهاست...!...
چه حکایت عجیبی است هوای پاییز!تنها را تنهاتر می کند و عاشق را عاشق تر...
یک بار به اصرار تو عاشق شدم ای دل...این بار اگر اصرار کنی / وای به حالت...!...
عاشق آنست که حرفش به عمل ختم شود...
عاشق حاضر جوابی ات شدم که هیچ دوستت دارمی را بی بوسه نگذاشتی......
ما گنه کاریم آری جرم ما هم عاشقی استآری اما آنکه آدم هست و عاشق نیست کیست؟...
عاشق آن نیست که هر دم طلب یار کندعاشق آن است که دل را حرم یار کند...
پرواز چه لذتی دارد؟وقتیزنبور کارگری باشیکه نتوانیعاشق ملکه بشوی؟...
آغوش توآرامترین نقطهی دنیاستهرچند که دیوانه ترینعاشق جهانی...!!...
کنار دریاعاشق باشیعاشق تر می شویو اگر دیوانهدیوانه تر...
دستهایت راچون خاطره ای سوزاندر دستان عاشق من بگذار............