پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
قسم به پاییزی که در راه استو به پچ پچ های عاشقانه یبرگ های در حال افتادن!قسم به بوسه های آخرو به باران های گاه و بی گاهو به آغوش های خالیقسم به عشقکه منپاییز به پاییزباران به بارانآغوش به آغوش دل تنگ توام !...
برای من که هیچ،برای خودت ، دلت تنگ نمی شود ؟!حجت اله حبیبی...
لحظه به لحظه دل به دیدار تو تنگ استبا هر نفسی منتظرت گوش به زنگ استوقتی که آغوش تو یک مزرعه بنگ استهر دکمه ی پیراهنت آغاز گر جنگ است...
دل تنگ..شعر گفتار بیان ست ز دل تنگ نهان دل اگر تنگ نباشد..که نمی خواند شعر...
دلم تنگ تو هست هرشب ولی دوری نمی دانی برایم گشته ای رویا چرا با من نمی مانی ...
دلتنگمدل تنگ کوهستان،صخره،برف،یخ،رودخانه،دل تنگ تو ای همنورد،دل تنگ خدا که چقدر به من نزدیک است..صدایم کن ..جانم بده تا جان دهم برایت...
حالت عرفانی ات را دوست دارم مرد من!غیرعشقت در دلم چیزی ندارم مرد منآمدی با بهترین رنگ خدا در باورمباشما زیباترین شعر بهارم مرد منآرزو دارم همیشه عشق من باشی فقط!تا تو باشی مثل سایه در کنارم مرد منکاش برگردی به احساس قشنگ عاشقیمانده چشمانم به راهت ،بی قرارم مرد من! تا که دل تنگ صدای مهربانت می شومهمدم من میشود ساز سه تارم مرد من!دسته گل هایی که دیگر خشک شد از انتظارتا نیایی هست تنها یادگارم مرد من!ش...
تنها هوای باقی مانده در این خانه را در لباسِ جا مانده ٔ تو جست و جو می کنم نفس منقطع می شود دل تنگ و پیراهن خیسنویسنده: کتایون آتاکیشی زاده...
من منتظرت بودم ای یوسف کنعانی با یک غزلی از دل در یک شب بارانی کنج دل من غوغا دل تنگ نگاه تو رفتی و پر از غم شد دل عاشق پنهانیبادصبا...
از دست گریه های خودم خسته میشوماز دست تو که با نَوَسانم نساختیاز زندگی که زندگیم را به باد داداز اینکه بعدِ من تو خودت را نباختیمن از خودم که خسته نشد از تو خسته اماز این غرورِ بین دوتامان همیشه سَداز اینکه خواستم که تو باشی ولی نشداز این همه دعا که به جایی نمیرسدمن از سوال ساده ی “خوبی” کلافه امخستم ازین جواب دروغی که “بهترم”میترسم از کسی که بفهمد هنوز هم…با گریه های نیمه شب از خواب میپرممیترسم که کسی بفهمد که باز تور...
سر قرارم و آهنگ می زند بارانبه راهِ آمدنت چنگ می زند بارانبه سقفِ آهنیِ ایستگاهِ تنهاییشبیه هق هقِ آونگ، می زند بارانبه من که خیسم از این گریه های ابر شدهتگرگ می شود و سنگ می زند بارانو شالِ آبیِ من لک به لک کبود شدهکه بر حجابِ عبث، انگ می زند بارانتو می رسی و دلم قطره قطره می ریزداز این معاشقه، دل تنگ می زند بارانپیاده رو، شده کنسرتِ ابر و باد و بهارکه روی چتر تو آهنگ می زند بارانبه احترام من و تو، سکوت می کند...
امشب دوباره زنگ زدم؛ باز قطع شد*بی عاطفه تو را به خدا می سپارمت*دل تنگ حرف های شبانه شدم؛ ولی*در خاطرم نبود که دیگر ندارمت*شاعر: علیرضاسکاکی...
این روزها دلم خونِ خون است؛مثل اناری بازمانده از شاخه ای که چشم به در دوخته تا تو بیایی و او را از شاخه بچینیمن اَنارِ آبانمدل تنگت که میشوم ، بغض هایم می ترکدمن تا آخرین انارِ روی درختِ این پاییز ، به انتظارت خواهم نشستنکند نیایی؟!...
دل تنگ که می شومفوت می کنم غبار نشسته به روی قاب عکست را...دست می کشم به روی پیچ موهای مشکی ات و خودم را یک دل سیر به تماشای نگاهت مهمان می کنم تا رفع شود این حال ناخوشی ما به دور از هم......
قسم به پاییزی که در راه است...و به پچ پچ های عاشقانه ی برگ ها...در حال افتادن !قسم به بوسه های آخر...و به باران های گاه و بی گاه...و به آغوش های خالی...قسم به عشق...که من...پاییز به پاییز...باران به باران...آغوش به آغوش دل تنگ توام.... !...
دل تنگ و دست تنگ و جهان تنگ و کار تنگاز چهار سو گرفته مرا روزگار تنگ...
دل تنگ و دست تنگ و جهان تنگ و کار تنگ از چهارسو گرفته مرا روزگار تنگ ......
چند سالِ دیگر دلت می لرزد،برای منی که دیگر تو را در گوشه ترین جایِ قلبم هر شب می بوسم تا کنار بگذارمت...دلت تنگ میشود برای منی که حرفهایت را از لبهایت نه، از چشمهایت میخواندم...دلت تنگ میشود برای لعنتی ترین دختری که دیوانه وار قلمش را به رقص موهای تو وا میداشت...به خدا سوگند،دلت برای همهی دیوانه بازی هایم تنگ میشود...برای صدایم،برای نگاهم،حتی برای گریه هایم...قسم به همهی اشکهایی که از دوریت ریختهام دلت تنگ میشود...آن روز رو...
یادداشتی برای خودم دل تنگ شدن برای افرادی که حتی ثانیه ای به تو فکر نمی کنند را متوقف کن...
عاشق نشو...نمی دانی که دل تنگ چیز خوبی نیست......
زندگی باید کرد گاه با یک گل سرخ/گاه با یک دل تنگ...