پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
من مترسک، من گُنه کاری که جرمش عاشقی ست / دوست دارم گندمت را، دار سویم می رود...«آرمان پرناک»...
ز راه رفته نرفته پشیمانم به جرم نکرده چرا مجازاتم هنوز؟!فیروزه سمیعی...
عاشقی جرم قشنگیست در انکار مکوش آرزوبیرانوند...
جُرم بی بخششِ من اگر عاشق شدنِجُرم بی بخششِ تو شکستنِ دل منِاسما رحمانی(آیناجهانی)...
تن می دهد به تبخیر زیر شکنجه ی آفتاب جرم برکه بود دل به مهتاب دادن...
خط زدند مرااز سرنوشت تو ...خط خوردمبه جرم دستانمکه بوی تن ات را می دادبه جرم چشمانمکه تنها...تو را می دید...
جرم ما دهاتی ها هیچوقت ثابت نمی شود ؛ چون رنج کارگری ، آثار انگشتانمان را سائیده است !حسین پناهی...
مثل یک تک درخت بی حاصلدر کویری همیشه تنهایمجای آنکه بِخُشکم از ریشهزخمی از ضربه های بیجایممثل گنجشک خسته ای هستمبا دو بال شکسته,بی امّیدهیچ کس با خبر نشد حتّیکه چه آمد به روز پرهایمشیشه ای با تنی ترک خوردهآسِمانی بدونِ خورشیدمیک زنم از تبار سیمین هامیچِکد درد از سراپایمرانده ام از بهشتِ آرامشبا فریبِ نگاهِ زیباییآنقَدَر آدمند این مردم!!!که گمان میکنند حوّایمسنگسارم نموده هر لحظهدست ناپاک تهمت مردممن نه ...
جرم منعاشق شدنم بودوزندانم چشمان تو...
ما آن را محکوم نمی کنیم چون که جرم است، بلکه آن جرم است چون که ما آن را محکوم می کنیم....
متهمم؛به دوست داشتنت به این جرم افتخار می کنم و به فراموش نکردنت......آرزویم این است که مجازاتمحبسِ ابد در گردشِ خونِ تو باشد......
ای با همه کس به صلح و با ما به خلافجرم از تو نباشد گنه از بخت من است...
جُرمماین دانکه زِ جاندوست ترت می دارم ...!...
مگر گناه من چه بود که قاضی بی رحم زمانهبرایم حکم کرد:با تو بودن جرم است!؟...
آقای قاضیمن اگه تموم این جرم هارو گردن بگیرمرفیقام آزاد میشن...
آقای قاضیما به جرم ساده لوحی،این جوری تنها شدیم......
ما به جرم ساده لوحی این چنین تنها شدیم مردمان این زمانه با دو رنگی خوش ترند...
دوست داشتنت اگه جرم باشه من گناهکار ترین آدم روی زمینم...
ﺩﺳﺘﻢ ﺑﻮﯼ ﮔﻞ ﻣﯽﺩﺍﺩ ، ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺟﺮﻡ ﭼﯿﺪﻥ ﮔﻞ ﻣﺤﮑﻮﻡ ﮐﺮﺩﻧﺪ ؛ ﺍﻣﺎ ﻫﯿﭻﮐﺲ ﻓﮑﺮ ﻧﮑﺮﺩ ﺷﺎﯾﺪ ﻣﻦ ﺷﺎﺧﻪ ﮔﻠﯽ ﮐﺎﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ !...
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجاسرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت...
دل دادم و بد کردم یک درد به صد کردموین جرم چو خود کردم، با خود چه توانم کرد...
وابستگی نه جرمہ نہ درده خوده مرگہ...
ما گنه کاریم آری جرم ما هم عاشقی استآری اما آنکه آدم هست و عاشق نیست کیست؟...