شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
وقتی که تو بی شال در این شهر بتابیدیگر چه ثوابی؟ چه گناهی؟ چه عذابی؟.دل می بری از قاضی و از شیخ و مریدانبا قاضی دلداده، چه حکمی؟ چه عِقابی؟.تا جام لب سرخ تو بر کام فقیه استحَد کی خورد آن کس که خُرَد جام شرابی؟.با دیدن ماه رخ تو عید بگیرند...مردم و شود روزه فراموش، حسابی.حوری تویی و آتش چشمان تو سوزاندیگر چه بهشتی؟ چه عذابی؟ چه کتابی؟.ترسم که فراموش شود مذهب مردموقتی که تو بی شال در این شهر بتابی...
شهریور دختر ته تغاری تابستان عجیب بوی پاییز میدهد! بوی باران نگاه آفتابش هم دیگر آنقدر سوزان نیست شهریور انگار اصلا دختر تابستان نیست!...
چه خوب بود...اگر بین من و تو...نه رودی بود و نه کوهی...و نه سایهی هیچ ناامیدی...و نه هیچ آفتاب تند سوزانی..بین ما فقط راهی بودهموارو صافو روشنکه قلبهای ما را به هم میپیوست ...️️️...
گل شوی در باغ عشقم ، باغبانتمی شومدر کویر داغ و سوزان ، سایبانتمی شوم...
دستهایت راچون خاطره ای سوزاندر دستان عاشق من بگذار............
یک بوسه بس است از لب سوزان تو ما راتا آب کند این دل یخ بسته ی ما رامن سردم و سردم ،توشرر باشو بسوزانمن دردم و دردم ،تو دوا باش خدا را...
یک بوسه بس است از لب سوزان تو ما راتا آب کند این دل یخ بسته ی ما رامن سردم و سر دم ،تو شرر باش و بسوزانمن دردم و دردم ،تو دوا باش خدا را...