شنبه , ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
آرزو دارم که جزء آرزوهای تو باشمدر خیالم دوست دارم توی رویای تو باشممن دلم می خواست خیلی... توی این دنیای کوچکبا همین لبخند ساده، کلِ دنیای تو باشمخسته از امروز هستی، لحظه ها را می شماریکاش می شد یک دقیقه جای فردای تو باشمداستانها فرق کرده، بعد ازین عیبی نداردهم زمان هم برده ی تو، هم زلیخای تو باشمگم شدن را خواستارم در وجود مهربانتقطره بودم، خواستم تا محو دریای تو باشمکاش می شد بی خیالت باشم و دیوانه باشمکاش می شد ...
کاش می شد در کودکی ام می ماندم جایی که تنها تلخی زندگی ام شربت سرما خوردگی ام بود....
کاش می شد عمر خود را هدیه میدادم به او زندگی را دوست دارم ، مادرم را بیشتر...