پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
ها می کند/گنجشک زنگوله های یخ را/بخار لای شاخه ها...
بر پنجرهام بخار تو میچسبدصبحانه در انتظار تو میچسبدقوری و سماور و دو فنجان با عشقچایی چقدر کنار تو میچسبد...
دل قوری شکست/از کتری/بخاری بلند نمی شد...
حزن، پنجره ای بخار گرفتهبین خویشتن و جهان است....