جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
خیره می شومبه اتاق ته راهرو بغض کمین کرده گلویم را می چسبد...آن اتاق بایگانی خاطرات ماستعطرتپیراهن چهارخانه مردانه اتو حتی موهایت که جا مانده روی شانهمن آن ها را تا ابد نگه خواهم داشت ،آن ها نماد عشقند......
چه غم باروقتی نمی دانیگم کرده ای یا گمشده ای؟...
رفیقم دپرس بود باباش فرستادش سوئیس چن ماه بمونه ریکاوری کنه برگرده اونوقت من 5 دیقه میرم توالت بابام با لگد میاد تو میگه ببند شیرآبو پولش زیاد میشههه...