یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
تو رویایش را ببافاتفاقش خود به خود می اُفتد!...
تیر خلاصلب هاى توستوقتى به آنها انحنا مى بخشى...
دستت را به من بده که در این سوز زمستان گرفتن دستای گرمت بهار است...
تمام دوستت دارم هایم رابا دستی برایت نوشتمکه به قلبم نزدیک تر است...
تو می خندی ودوست داشتنت...ریشه می دوانَددر من !...