دل به دریا زده ای پهنه سراب است نرو، برف و کولاک زده راه خراب است نرو...!
یخ زدم در بارش این برف و کولاک زمان از زمستانی که دارم در بهار خویشتن
رفتند به داخل مه و همه مست شدند از صفحه رادار همگی محو شدند انگار که برف و مه و کولاک و دِنا در سانحه هوایی همه همدست شدند
اگر بوسه ها، دانه های برف بودند برایت کولاکی از آن ها می فرستادم