پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
من ملودی چشمانت را بلد شدم 🎼ضرب تند قلبم از مسیری که عطر تو عبور کرده بی اختیار گذر میکند...من و دلتنگی عادت کرده ایم، به عوام فریبی گمراه کننده انتظار؛ دریای پُرتلاطم های کاریزما آخرین اَشک های دلواپسی ... همانند شن زارهای ترک خورده ابریِ غروب ریسه وار جاری است....از ما جز جویبار بلورین اشک سازه ای نیست که که تندیس کنیم ...کاش پرده ای برای تکراره خاطره هابود ، بی گمان سکانس های جذابی برای باز بینی مجدد داشتیمآسم های رِغَت بار...
این خزان هم آمد و بگذشت و پیدایش نشد آنکه یک روزِ زمستانی رهایم کرد و رفت...
دلم زمستانی می خواهدآنقدر برفیکه هیچ از دنیا نبینم...
خواب دیدمتو را به منمرا به تو می رساندیک روز برفی.چه رویای سردی ...گرم بپوشخیالم زمستانی ست...
بهاران راجای گرفتهزمستانیدر تمامی فصل...کلاغمرثیه خوان گوسفندیکه از گلوی گله ی گرگ پایین می رود.سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
رفته ای تا قلب من درگیر ویرانی شودقصه ی حال خرابم بی تو طولانی شوددست هایت را به دستانم نمی بخشی شبیقصد کردی چشم من یک عمر بارانی شوددر نبود تو اسیر ظلمت تنهایی امخانه ی خاموش قلبم کاش نورانی شودسوز و سرمای غمت را از غزل هایم بگیرتا به کی احساس اشعارم زمستانی شودقلب ویرانم پس از تو لحظه ای آرام نیسترفته ای تا سینه ام دریای طوفانی شودمهدی ملکی_الف...
تجویز کرده شعر درمانی کنمرو به روی چشم های تو غزلخوانی کنم شعر فروردینی و اردیبهشتی منع کردگفت باید نسخه را پاییز و آبانی کنم او خودش تاکیدکرده محضر چشمان تودیده را وقت سرودن خیس و بارانی کنمتا که من بهره برم از گرمی آغوش تو...برخی از قافیه ها را من زمستانی کنم گفت باید سرزده راهی شوی در خانه ام من تو را بی دعوتی دعوت به مهمانی کنم!یک غزل کافیست آن را سر ببرم بهر تومن همان یک راس را پای تو قربانی کنمگفت باید رو...
خیابان احساسم زمستانی ستمدارا کن با من ای دوست بهار نزدیک است...
دوست دارم سه شنبه ی آخر اسفنداز زیر کرسی تنهایی امنبودنت را بکشم بیرونبیاندازم کف اتاقشعر بپاشم روشکبریت بزنمو از آتش یکسال انتظار بپرمبهار بی حضور تو کابوس این خواب زمستانی ستدوست دارم شکوفه، بهانه ی تو باشد چهارشنبه سوری مبارک...
یخ زدم در بارش این برف و کولاک زماناز زمستانی که دارم در بهار خویشتن...
این منمزمستانى گُمشدهدر بهارِ آغوشت......
“مادرم” پاییز شد تا مرا بهاری کند،خدایا، حال و هوای هیچ خانه ای را زمستانی نکن…...
بیماری از نگاه زمستانی ام گریختآن روز پشت گرمی لبهات همنفس!...
قطره قطره می چکند ثانیه ها از بام حقیر روزگار زمین خمیازه می کشد ادای بهار را در می آورد اما تا خرخره زمستانی ست... ....
پلاس کهنه اندیشه را دور باید انداختزمان بر مغز و پوست کهنگی میتازد امروزچه کم داریم من و تو از درخت و سنگ بی مغز زمین ای دوست بنگر، بنگر زمین هم پوست میاندازد امروزپلاس کهنه اندیشه را دور باید انداختزمستان هرچه بود تاریک و طولانیدل ما هرچه شد سرد و زمستانی زمین اما به دور از کینه ی بهمننشسته با گل و خورشید به مهمانیزمین اما به دور از کینه ی بهمن نشسته با گل و خورشید به مهمانی......
رویای حضورت رابه جهانی نمی فروشمتو شیرین ترین داستان برایگذران شبهای بلند زمستانی...
فهمیدن آغوشتشکوفه ای را بیدار میکند از خواب زمستانیو این غنچه ی زیبا،با تو به بهار می اندیشد ر م ع م ا م ت▶️...
سفید چون اولین برف زمستانمو سرد چون ایست زمین در دل بھمن تو اوجی من فرود...دستانم خالیخالی چون دستان فرشته ی نیکی در یلدای طولانیو تو ھمه چیز را داریمثل عزرائیل زمستانچه بدبختم منچه خوشبختی توتو بابانوئل ، من گوزن سورتمه ی بابانوئلتو معروف میشوی ، من بارکشبی خیال من بانومن خرسم رفته ام به خواب زمستانی!...
دارد برف می آیددر گوش دانه های برف نام تو را زمزمه خواهم کردتا برف زمستانی از شوق حضورت بهار را لمس کند...
از فشردندست های گرم تابستانی تو ودست های زمستانی منچه پاییز های انتظار گذشت و گذشتتا شکوفه های بهاری معتدلمن و تو بر آمدند...
به چشمانت قسم، با بودن تو، زمستانی ترین روزم بهار است...