گرنیکا که کامل شد، به چهرهی زنی گریان فکر کرد... فکر کرد فکر کرد دارد فکر میکند به چهرهی زنی گریان و بومی که خیس و خیستر میشود... گرنیکا کامل شده است اما پیکاسو دست و پایش را گم کرده نمیداند قلممویش کجاست؟!
ر ی خ ت ش پای قابِ گرنیکا / تکّه ها را دوباره چسباند و / « درد بودم » شبیهِ یک کودک / « مرد بودم » که پای خود ماند و ... «آرمان پرناک»