برش شعر
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات برش شعر
آوازِ قُویِ خیره به فردا شنیدهای؟
آری، نجیبِ وحشیِ موّاج، با توأم !
از خاطراتِ روزِ مبادا شنیدهای؟
ای بالِ خیس بُرده به تاراج، با توأم !
شنزارِ خندهای به تماشای باطل است
از ردّ ِ پایِ نرمِ تَنَش دل نمیبُرد
در عمقِ آرزوی صدفهای ساحل است
جاشُویِ لحنِ عشق تکانی نمیخورد
با لحظههای نفتیِ هر روز دمخور است
تکماهیِ معلّقِ رویای زندگی
از تُندبادِ حادثهپرور دلش پُر است
پاروی در تلاش و تمنّای زندگی
سرما، حیاتِ باغ نمی خواهد
جنگل به جز کلاغ نمی خواهد
دنیا به ترک نیست از این ترکه
ساقی شرابِ تلخ بیاور که ...
شعری رسیده جای غم انگیزش
پاییز و برگ های گلاویزش...
نُت های خیسِ پنجره هاشور میخورند
باران برای گریهی گیتار خسته است
قابی که روی دستِ چپم خواب رفته است
از خوابِ عکسِ «دست نگه دار!»- خسته است
پلکی بزن فانوس دریایی
غم، بادبانم را به طوفان داد
در چشمِ برمودای تاریکی
نفتیترین پیراهنم جان داد
روی دفتر، لای دفتر، پشت دفتر، پس کجاست؟
شاخهگلهای سرودن: «عین و شین و قاف» کو؟
گوشهی چشمم چراگاهی برای ابرهاست
هر چه رشتم، پنبه شد، چوپانِ این اطراف کو؟
در آسمانی که نیست
قدم میزند
میاندیشد
و به ابر بودنش
جرقه جرقه میسوزد...
چشم به آیینه بدوزم که چه؟
جایِ تَرَکهای تنم تَر شود؟
پیلهتنیدن به تنم را نبین /
لحظهی پروانهشدن مُثلهام
سهمِ من از بارشِ باران چه بود؟ /
کاسهی سوراخ برایم چه داشت؟
دخیلِ بسته به ناممکن!
شریکِ شاخه ی بی میوه!
عروس و همسرِ یک بی سر!
اگر به عهدِ خودت هستی
بزن کنار سکوتت را
فروغِ رابطه می خواهم...
«آرمان پرناک»
دو قطره اشک؟ نه بالاتر
دو رودِ اشک؟ نه بالاتر
دو چشمه اشک؟ نه بالاتر
بیا به کوهِ غم انگیزت
به چشمِ تشنه ی آزادی
بُلندقلّه ی کوتاهم! ...
«آرمان پرناک»
بزن به گوشِ زئوسِ غم
عزیزِ ابرِ اساطیری!
بزن که زخم فراوان است
ولی تو زخمِ شفایم باش
پلنگ را مُتبرّک کن
به پنجه های خودت، ماهم! ...
«آرمان پرناک»
هنوز پایِ رسیدن هست؟
هنوز سفره ی ما خالی ست؟
به چشمِ آینه ها هر شب
شروعِ سوره ی تکویریم؟
بِکِش هجای غمت را که
برای درد و دلت، چاهم...
«آرمان پرناک»
بخواب خرسِ دهان گَس که
عسل به مزّه ی جنگل نیست
غمی رسیده به کندوها
که کَنده ریشه ی جنگل را
پیازدارِ خودت باش و
کِرختِ فصلِ زمستانی
«آرمان پرناک»
زبانِ زنده ی من خون ست
هدف بگیر و بزن حرفی
که در تفنگ نمی گنجد
سپس به رسمِ ادب، دَرجا
بِکِش دو ابرِ فراموشی
به رویِ تخته ی بارانی
«آرمان پرناک»
به دهخدای سرم سوگند
هنوز عشقِ قلم دارم
شکسته وار مرا بنویس
به زورِ قافیه شعرم کن
به استعاره ی جبر و به
جناسِ تامِ رضاخانی
«آرمان پرناک»
پریده توی گلوگاهم
جناغِ پنجره ی شادی
اگر که مجلسِ رقصی نیست
به توپِ سرفه ی من خو کن
ببخش تحفه ی خشکم را
عروسِ خسته ی طهرانی
«آرمان پرناک»