متن اشتیاق
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات اشتیاق
آه ای معشوق من!
میخواهی بدانی که عشق من به تو چگونه است؟!
میزان عشق و دلدادهگی امروزم به تو
کمتر از فرداست.
ﺟﺰﺀ ﺟﺰﺀ هستیﺍﻡ بیﺗﺎﺏ ﺍﻭﺳﺖ...
کجایِ جهان بگذارمت
تا زیباتر شود آن جا ؟
بنویس میآیم
تا آشیانه به گام و به دست
و سلام آراسته شود..
بنا نبود که لب وا کنم ،یقین دارم-
-به لطف تو دل من تشنه ی سخن شده است
بسمه تعالی
مثلِ خــامان ، چون نظر بر ماهتـاب انداختیم
تا سحر ، مشتِ نمک بر چشمِ خواب انداختیم
قلبِ روی اَندود را شستیم با آبِ طلا
نور بر آبِ روان ، چون ماهتاب انداختیم
چشم را بستیم بر سرچشمه ی آبِ حیات
تشنه لب ، خود را به دریای...
من و تو مثل الفبای ساز میمانیم
منم شبیه نت و تو،خطوط حامل من
اگر دستم به دامانت برسد
از عشقی لبریزت خواهم کرد
که همواره
به احساسم
دست داده است!
از خاک آمد،
آدمی که خود را،
به آب و آتش میزند؛
تا حسّ عشق ورزیاش،
با هیچ بادی،
در خاک نیفتد!
ای کاش که گرمم کنی از مهرِ محبّت
تا با تبِ گلبوسهی چون نار بمیرم
بگذار لبت را به لبِ حسّ دلِ زار
تا داغ شوم از تو و تبدار بمیرم
پرواز را بال لازم ست
شکفتن را نور
سوختن را هوا
وطپش را طپش لازم ست اما کافی نیست
وقتی هدفت اندازه نفس کشیدن برات مهم شد موفق میشی 😉
شوق دیدار تو،
تکراری ترین دلتنگی ایست.
که به آن دچارم.
باید دچار آینه شوم
که اضلاع، این پنجره
چروکهای پیشانی ام را
به حاشیه نکشاند
باید دچار ت شوم
وبه کبوترانه هایم که از
سکسکه ی باد می ترسند
نهیب بزنم
باید دچار ت شوم
مثل بوی خوش شاخه ی نارنج
یا عطر زنی در پاییز
که حواس
دیوار را...
تا عشق تو آمد در نهان
گسست این دل از بیدلی جهان
با تو، در تو و تنها وفادار به تو
تویی بیتو و نهان در نهان بینهان
بانگ نای و هوش چنگ و بیتابی این سرا
همه آرمیده در آرامش این اشتیاق
بیتاب تو در تاب تو
تاب من...
نگاهت مثل مه صبحگاهیست،
که حتی سنگهای دل را نرم میکند،
و تمام سکوتها پر از نفسهای توست،
لحظهها با تو جان میگیرند.
دستت را میگیرم، حتی اگر نباید.
نفسهایم روی گردنت میلغزد و دیوارها راز ما را میشنوند.
هر نگاهت در من آتشی ممنوع میافروزد، و من بیشتر میخواهم…
با جسارتی که مرزها را میشکند، تو را به خودم میکشم.
"اشتیاق دیدار"
در این شب بیپایان
در این سکوت شبانه
دل بیقرارم چون موجی خسته
بر ساحل دیدارت شکسته...
ماه در آسمان نگران
چشم به راه طلوع تو
و من، در هوای آغوشت
چون پرندهای در حسرت پرواز..
تو بیا، ای روشنی جان
تو بیا، ای بهار دل
که من،...
"بارانی از عشق"
در هوای دلتنگی،
عشق تو بارانیست که میبارد،
و من، خاکی تشنه که هر قطره را
با اشتیاق در آغوش میگیرم...
حالا بماند
بگذار تا خاطراتت در سینه ام جا بماند
بگذار تا اشتیاقم همواره پوپا بماند
حالا که روییده بذر مهر و ارادت چه خوبست
آهوی دشت خیالت همپای صحرا بماند
مهلت بده زندگی را تا یک نفس جان بگیرد
از رد پایت نشانی اینجا و آنجا بماند
وقتیکه از...
در دل شب، ماه تابان در سفر دارد مرا
شوق دیدار تو چون موجی ز سر دارد مرا
چون نسیم صبحگاهی در چمن بیتاب و مست
هر گلی در باغ جانم بال و پر دارد مرا
آتشم، چون آفتاب از بام گردون بیقرار
تنگنای آسمان بیبال و پر دارد مرا...
هر صبح
دل انگیزترین واژه هایم را
به اشتیاق طلوع نگاهت
کنار هم می چینم
تا سبزترین غزلم را
با چشم های تو
بسرایم
مجید رفیع زاد