با این و آن نشستی بی ما چرا؟ تو رفتی گشتی در آب و آتش ما را چنین شکستی
بیچاره من که ساخته از آب و آتشم در رود و تشنه یک آب رحمتم در جام ازل ریخت ملک آب معرفت من در عروجم و بی بال و راحتم