دور ز احوال گنه دار تویی
در بند هوس بسته زنجیر منم
غالب این جنگ به عجب وار تویی
مغلوبه ی جنگ گاه و بیگاه منم
پروانه منم شمع طرب ناک تویی
در دام منم صاحب آن دام تویی
خمار منم خمر شکر بار تویی
مغلوبه منم غالب آن قاب تویی
دریای بی پایاب تو ،دختر نازک حال من
گنبد مینائی تویی ، کبوتر آزاد من
رود عظیم و پهن تو، ماهی سرخ ناز من
طاق کبود و تیره تو ،اختر تابناک من
قصه ی آشکار ما ،قصه ی دردانه و مور
قصه ی سیب سرخ رو است،دست چلاغ بی نوان
قصه ی ماه است و پلنگ،روز به شب گسار ها است
قصه ی وصل بین ما ،قصه ی آه است و فغان
من به طلب به پای تو، بسته بند موی تو...
خوب که فکر میکنم من به وصال یار خود
من به میانه عذاب عذر گناه میکنم
خوب که خیره میشوم من به دو اختر نگار
خون جگر به جام می کار دگر نمیکنم
من به وصال یار خود خوب که فکر میکنم
اندر میانه ی عذاب عذر به درد میکنم
خوب که خیره میشوم من به دو اختر نگار
خون جگر به جام می باز به لب چه میکنم
نقش بر آب میزنم،خویش به خواب میزنم
وین عارفان راه را وهم سراب میدهم
آتش و آب میزنی،نقش خیال میزنی
عاشق غم دیده را تیغ جفا میزنی
بُتا با من چرا تو بی وفایی
من از تو میرهم همچون هوایی
هوس دارم به بالینم بیایی
رهایم کن ز هجران و جدایی
بیچاره من که ساخته از آب و آتشم
در رود و تشنه یک آب رحمتم
در جام ازل ریخت ملک آب معرفت
من در عروجم و بی بال و راحتم
توی موج موی تو گم گشته ایوان دلم
من همان ساحل شدم دریا تویی پایاب من
پس نمک بردل بزن دوری کن و آتش بزن
من که در آن توام آن توام ای یار من
هر که درین بزم مقرب تر است
جام بلا بیشترش میدهند
پس بخوران بر من مسکین رند
طعم لب و جام حیات و سعد
اهل خرابات و شب و اشک و دل
درشب و ظلمات ،رکوع و سجود
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
سوی من می آیی و این دل هوایی میشود
یاد آن عهد شب و روز جدایی میشود
از عشق تو در بندم
یا این که به تو بندم
هرروز در این رویا
در دام تو مییندم
برسوی وجود تو
هان عزیز دلبندم
از دل خود من گله مندم
تا تو بیایی در بندم
آشفته دلی دارم و دربند تو زنجیرم
زین حال که من دارم دیری است که میمیرم
در درد تو بیمارم ،درد از تو طلب دارم
شیرین بسی دردی کز یار طلب دارم
کاش در مهر خودت خوب فشارم بدهی
یا که در نفرت مطلق تو عذابم بدهی
خسته ام زین بی محلی های پی در پی بسی
یا بکش یا جان بده کاری بکن بهر منی
صبح با یادتو برخیزم و رقصی بکنم
وبیاد رخ تو جام شرابی بزنم
ساغرم ساغر دیگر به کفم می آرم
تا بیاد رخ تو دم به دمی می بزنم