هرگاه به اسمان خیره می شوم اسمان مرا به اغوش خویش فرا می خواند روی پیراهن بلند سفید ابری اش دراز به دراز پهن می شوم اسوده غلطی میزنم دستانم را زیر دستانم می گذارم اسوده سوت می زنم بلند بلند می خندم .. و ارام ارام در رویای زیبایم...
پاره ی بزرگی از آسمان بی ابر کافی است تا آرامش را به دل های پراضطراب بازگرداند.