متن زیبایی طبیعت
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات زیبایی طبیعت
بر شاخه ی صبح،آشیان ساخته اند
از چشمِ شکوفه ها دهان ساخته اند
هربار تورا دید دلِ من پَرزد
انگار تورا از آسمان ساخته اند.
آفتابِ بامدادان از نگاهت جان گرفت
باغ بیبرگ از نسیمت برگ و بوی جان گرفت
باد با باران به بوسه بر بهارانت نشست
ابر از آوازِ گامت موج بیپایان گرفت
ماه در محراب مویت مهر محرابی نوشت
شب ز شیدایی چشمت شرم پنهانان گرفت
رود با یاد لبانت راه دریا...
چشم مستت چو سحر میکشد از دل خبر
میبرد هوش مرا تا به افقهای دگر
ابر پرخاطرهام گریهکنان رو به بهار
میچکد بوی تو در چشمهٔ باران سحر
باد بر طرهٔ تو چلچلهخوان رقصید
گسترانید شب از سنبل تو فرش قمر
ماه در باغ نگاهت به تمنّا خم شد
تا...
از نغمه ی مرغان خوش آواز بگو
از یاســمن و یـاس و گل نـاز بگو
امــروز که خندیده گل ســرخ بیا
از آمــدن و مـــانـدن و آغــاز بگو
در طنین گام شب، پژواک دل گم میشود
نقش جان بر صفحهی آیینه، کمکم میشود
میچکد از چشم ماهی، اشکهای بیصدا
زانکه هر موجی به دریا خویش را گم میشود
کوه اگر خاموش مانَد، نیست بیفریاد درد
برف، آوازِ نفسهای دلش، دم میشود
آسمان با باد میرقصد، لیک دلتنگِ خاک...
این خرمی و سبزه که بینی بجهانست
لبخند خداوند عزیز و مهربانست
تصویر قشنگیست ولیکن گذرانست
تصویر هزاران گل زیبای نهانست
شعله زد شب، شوق شبنم، شرم شبراز آمدن
شیشهی دل، سایهی سوز از نفسساز آمدن
باد با بیدِ بهانه، بغضِ باران را شکست
برگِ بیبرگی، ز باران، بوسهپرداز آمدن
چشمِ چشمه، چاک زد بر چهرهی چرخ کبود
چلچراغی از دل شب، چشمهی ناز آمدن
رعد در رگهای رود افتاد و...
در دل دریا دلم چون موج، بیپایان شکست
باد با بوی بنفش از باغ بیجان جان شکست
برق بر برگ درختان، نقش لرزانی نوشت
نور در ناز نگاه شبنم گریان شکست
سایه با سوز سرود شب، ز خود بیرون فتاد
شعله در شوق شکفتن، سینهٔ طوفان شکست
چشم چو چشمه،...
تن تب دار شقایق
چه دل عاشق زاری دارد
در میان سنگِ سخت کوهستان
برو بیایی دارد
از معرکه بیرون نرود
خرد عشق بکارد
قد رسایش بدر آید
سر بر شانه دلدار گذارد
شوق دلدار ببیند
چند روزی برِ دلدار بماند
جان فدای عشق دلدار نماید
برگ برگش به دامانش...
بهار آمده از راه و شاخه شاخه شده ست-
-پُرازشکوفه، درختِ تناورِ خورشید
"خوشبخت ترینم"
با تو، خوشبختی معنای دیگری دارد…
گویی که خورشید، از میان دل شب سر برآورده،
و ماه، در آغوش آسمان آرام گرفته است.
با تو، لحظههایم عطر شکوفهی باران گرفتهاند،
و هر قدمی که در کنار تو برمیدارم،
صدای تپشهای شادی را در جان زمین مینوازد.
تو آمدی،...
هر دانه گر به باورِ امید جان دهد
روزی رسد که شاخه به بستان نشان دهد
در خاکِ تیره گرچه خموش است و بیصدا
اما چراغِ شوق، به دل نورِ جان دهد
از ذرهذرهی هوسِ سبز گشتنش
بنگر چگونه حوصله بر آسمان دهد
آری، اگر امید درونش چو نور است...
بخند کودکم؛
آرام بخند!
در صورتیِ زیبای لبهایت،
گل فریاد نهفته است؛
که شکوفههای مرواریدسان را،
نمایان می سازد!
درختان سرو در میان امواج درخشش آفتاب زوم شده اند
ای گل صـد برگ مــــن زیــبـا تویی
سبزه زاری جــانِ من رویـا تویی
آمده صبح و غزلخـوان گشته ام
بهر تو، گل بــوتــه ی مــینـا تویی
بنفشهها گواهند،
که من از جنس آرامشم
نه بهار لازم دارم، نه معجزه؛
کافیست دلم با لبخندم یکی باشد،
و یک دسته گل،
برای یادآوریِ تمام چیزهایی که هنوز
زیبا هستند.
اردیبهشت
با چشمانِ نرگس
از پسِ پنجرهها سرک میکشد
و بوی خاکِ بارانخورده
دلم را میبَرد
تا جایی دور...
جایی که باد
موهای درختان را شانه میزند
و گنجشکها
قصهی عشق را
نجوا میکنند...
پر از رنگم امروز
مثل یک لبخندِ ناگهانی!
bzahakimi@
💐گل ناز! عطرِ احساسم شدی باز
☘صفای زندگی واسم شدی باز
💐میونِ اینهمه، گلهای زیبا
☘تو با بوی خوشت، یاسم شدی باز
و در این صبحی که آفتاب
روی بند لباس تاب بازی می کند
برای من همین
یک شاخه ی شمعدانی کافی ست...
مثلِ آفتابِ بهار، بر ستیغِ کوهی
یا که دشتِستانِ لاله یِ انبوهی
خوابِ ناز، تو چِشمِ بچه یِ آهویی
تُ کلامِت سِحر و تُ نِگات جادویی
مثلِ آفتابِ بهار، بر ستیغِ کوهی
یا که دشتِستانِ لاله یِ انبوهی
خوابِ ناز، تو چِشمِ بچه یِ آهویی
تُ کلامِت سِحر و تُ نِگات جادویی
عزیز شمایید و دوستان
به زیبایی لبخند یک بوستان
دمیده، درونِ دشتِ رویا
شکوهِ سرورِ حسّ زیبا
بیا؛ با نگاهی، کن شکوفا
گُلِ نازِ باغِ زندگی را