متن آرامش بخش
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات آرامش بخش
بیا و بنشین در کنارم
تاکه دست غمت را بگیرم
به دست لبخندم بسپارم
تا که شاید دستان اندوهت بریده گردند
که میخواهم رسم رفاقت را به جای آورم
نه دلم میخواست کسیو بشناسم،
نه اعتمادی برام مونده بود،
نه حوصلهی شروع دوبارهای رو داشتم که تهش به یه خداحافظی ختم شه.
اما تو…
با یه لبخند اومدی،
با یه “حالت خوبه؟” که فرق داشت با بقیه،
با یه نگاه که قضاوت نمیکرد،
با یه حضور که انگار همیشه...
تو از من جدا نیستی، تو خودِ خودمی ...
مثل نفسی که بیصدا ولی حیاتیست، تویی که تو تمام لحظههام جاریای.
گاهی فکر میکنم اگه تو نباشی، من هم نیستم.
نه چون نمیتونم، چون نمیخوام بدون تو حتی یه لحظهم رو زندگی کنم. تو تنها باقی مونده از منی، تو...
از اون ته مهای قلبم که تا حالا بهش نگاهم نکردم دوسِت دارم. از جایی توی وجودم که همیشه ساکت بود، همیشه تاریک بود، اما وقتی اسم تو اومد، یهدفعه روشن شد.
تو اون پناهِ آخری، اونجایی که وقتی همه جا تاریکه، فقط میخوام پناه بیارم به آغوشت.
تو اون...
آنگاه؛
که در اقیانوس بیکران آزردگی و بغض،
خویشتن را میکوشی،
از صمیم جان،
خدا را فریاد کن؛
و آرام،
قرآن بخوان!
میدانم؛ میآیی:
صداقت را به خلوص میرسانی؛
قداست را به طلوع مینشانی؛
و شفقی از شفقت را،
پیشاپیش پنجرهی نگاهمان،
به تلالوء میکشانی...
آنگاه
که در پس کوچههای زندگی
گم میشوی
از صمیم جان
خدا را فریاد کن
و آرام
قرآن بخوان!
صبحم با خیال تو آغاز می شود
خیالی شیرین
خیالی دوست داشتنی
که چون زمزمه ی قمریکان باغ
بر شاخه های گل سرخ
آهسته نجوا می کنی
دلدادگی را در گوش گندمزارها
کنار پنجره ای نشسته ام به تماشای شکوفه های بهاری،
پرنده ها، میان ابرهای روشن صبح نمی پرند ، می رقصند،
کوه بی صدا آفتاب را در آغوش می کشد، آنقدر آرام
که انگار هزار سال عاشق بوده است،
و من با دلی تازه غبار روزهای رفته را می تکانم،...
در لحظه زندگی کن نه در فکر هایت
در عصر اتفاقها،تو معجزه باش!
کسی چه میداند؛
شاید لبخند یک کودک
تمام سهم تو از بهشت باشد.
در دنیای پر از رویدادهای روزمره، با رفتار و کردارت متفاوت باش و معجزه آفرین.. شاید خوشحال کردن یک کودک، بزرگترین پاداش و بهترین سهم شما از بهشت باشد؛ پس به جای...
تکیه بر او بکن!
بهترین یارت اوست؛
همه، غمخوارت اوست؛
غمگسارت اوست...
تکیه بر او بکن!
یک نفر هست؛
میفشارد با گرمی،
دستان سردت را!
و میسراید برات با مهر،
بهترین سرود مهربانی؛
و خوبترین«ترانهی مادری» را؛
و به باوری گرم می رساند دلت را!
تکیه بر او بکن!
یک نفر هست نزدیک به تو؛
نزدیکتر از شاهرگ جانت،
یک نفر هست با تو؛
که تو را هر لحظه میپاید،
و نگاهبانی میکند از جانت!
تکیه بر او بکن!
برگی نیفتاد،
اما هوا پر از اتفاق بود
نه صدایی، نه شتابی
فقط زنی ایستاده بود
کنار درختی کهن،
و نگاهش
مثل دعایی خاموش،
صلح را
میپاشید به جهان.
آقا پسر، تو داروخونهی غمهای منی ...
هر وقت دلم درد میگیره، فقط لبخند تو نسخهی نجاتمه. تو همون هیوسینی که دردهای بیدلیل دلمو آروم میکنه، همون آموکسیسیلینی که عفونتِ نبودنت رو از تنم بیرون میکشه.
وقتی بیتاب میشم، تو مثل یه دوز دیازپامی، آرومم میکنی. وقتی دنیا سم میریزه...
بنفشهها گواهند،
که من از جنس آرامشم
نه بهار لازم دارم، نه معجزه؛
کافیست دلم با لبخندم یکی باشد،
و یک دسته گل،
برای یادآوریِ تمام چیزهایی که هنوز
زیبا هستند.
تکیه میدهم به آسمانی که خدا روی ابرهایش نشسته
اردیبهشت
با چشمانِ نرگس
از پسِ پنجرهها سرک میکشد
و بوی خاکِ بارانخورده
دلم را میبَرد
تا جایی دور...
جایی که باد
موهای درختان را شانه میزند
و گنجشکها
قصهی عشق را
نجوا میکنند...
پر از رنگم امروز
مثل یک لبخندِ ناگهانی!
وجود آدم امن توی زندگی، مثل یه پناهگاهیه که مطمئنی رو سرت آوار نمیشه. بودنش آرامش میاره، حتی وسط طوفان. اون آدمیِ که لازم نیست جلوی اون نقش بازی کنی، خودت بودن رو کنارش یاد میگیری، با تمام دردها، خستگیها و بیحوصلگیهات، باز هم دوستت داره،حتی بهت یاد میده اون...