پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
در اسمان غم چرا دلت حرف نمی زنددر آسمان ابی ام عشق تو پر نمی زندهوا هوای غم رسید به آسمان ابی امدر این هوای سرد کوه ، پرنده پر نمی زندنفس کجا ، نفس چرا ، مهربانی ات نفس شدهمحبتت به آسمان دریای بی کران شدهاگر که کوی تو در ان حوالی هوس بوداگر که نام تو در اسمان آبی ام بوداگر که روح تو شفاعت کند ندامتمپرندگان آسمان را چه کنم قیامتم...