متن نسرین حسینی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات نسرین حسینی
بر ما گذشت
هرآنچه نباید میگذشت؛
قرنهایی از سکوت،
روزهایی از تکرار،
و شبهایی که حقیقت را
در هیاهوی تبلیغ گم کردند.
ما،
همیشه در صفهای درازِ وعده،
همیشه در انتظار فردایی که
دیگران برایمان نوشتند.
ما،
پشتِ دیوارهایی بلند
که به نام امنیت ساخته شدند
و به کار زندان...
در شهر
صدای آژیرها میلرزد
و هر دیوار
مثل قبر خاموشی
بر شانههای ما سنگینی میکند.
کودکان
با چشمهایی بیفردا
سنگریزهها را میشمارند،
و مادران
پستانهای خشکشان را
به دهان گرسنگی میگذارند.
من
زخمهای مردم را
در دهانم مزه میکنم،
مثل نانی بینمک،
مثل آبی گلآلود.
و شاعر
آخرین فریاد...
جهان
پس از تو
ادامه یافت
اما با لحن دیگری
لحنِ خستهٔ کلاغی بر سیمهای برق
یا
نفسِ آخرِ فانوسی در باد.
و من،
میان این روزهای بیپناه،
در تبعیدِ بیتو،
آوارهام.
باد
دیوار را بلعید
آینه
چشمِ خونین حقیقت شد
برگها
در بارانِ گلوله افتادند
و زمین
تاجها را به گور سپرد
#زن_همان_صبحی_ست_که_جهان_از_او_بیدار_میشود.
زن، ریشه دارد. در خاکِ صبورِ زمین.
او با نسیم میروید، با باران میبارد و با آفتاب میتابد.
زن را نمیشود در قاب واژهها اسیر کرد.
او مفهوم است،
حضور است،
بیآنکه فریاد بزند.
زن، تاریخِ خاموشِ صبر است
که قرنها در لابهلای کتابها گم شد
و کسی نفهمید...
خسته ام ، خسته تر از آن نخ سیگاری که
کنج لب هات و شدی بی خبر از سوختنم
ساعت در حرکت است
خبراز صبحی دیگر میدهد
با لبخندی برمدار زندگی
زندگی را اغاز کن در طلوعی دیگر با لبخند خدا در صبحی دیگر
امروز گره میزنم
واژه ها را میان
حیض کلمات و
نطفه های مانده در بکارت زمین
تا
شادی جوانه زند در میان نحسی اعداد
و واژه ها
سربه خاک درآورند
به شوق آبستن قلم
بی تو با تک تک این ثانیه ها درگیرم
خبرت را همه از آینه ها می گیرم
ماه من ؛
در آسمان آبیم
چه زیبا نظاره گر
به دل نشسته ای
سکوت تلخ خودت را،شبی به معرکه بشکن
از این هوای نفس کُش، بکِش تمامی دامن
دوستان بعد از تو می پرسند احوال مرا
من تنی در شعله دارم یک دل از من جدا
جز یاد تو ای دوست کسی خاطر ما نیست
تا پاک کند تلخترین خاطره ها را
دل به دریا زدم وخون غزل پارو شد
چه شود حک بشود مطلع او بر کفنم
در آستانه ی آغوشت ،
فعل نبودن را صرف کردی ،
ومن ،
دل را به فردای نیامده سپردم
وایمان آوردم
به فصل سرد
آخرین فنجان دلتنگی هایم را نوشیدم .
درجمهوری کلمات
واژه ها فراری اند
جغرافیای نگاهت را ببند
عشق نشانه گرفته انقلاب چشمانت را
نسرین حسینی