متن پرنده
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات پرنده
آخر الامر
تفنگ
خودش را برداشت
و پرندهای را
که سالها در ذهن نگه داشته بودم
آزاد کرد...
آخر الامر
تفنگ
خودش را برداشت
و پرندهای را
که سالها در ذهن نگه داشته بودم
آزاد کرد...
نترس!
با سیبت کاری ندارد!
پرنده ای است
نامه بر
خسته ی چندسالِ نوری.
بنشین بر بی جایی
و ببین پیامش را
جای پُرِ حرف های خالی را
طوری که زمین نخورد نگاهت.
پیش از پرکشیدنش
نامش را به او بگو
و از من چیزی نپرس...
«آرمان پرناک»
☘️🍃پرنده می خواند در دل شب به یاد لانه اش/
رود می گذرد غمگین و خاموش در انتظار عشق/🍃☘️
....
فیروزه سمیعی
https://t.me/Pangarah
امّا نمی پرد
مشت می زنم به پنجره
امّا نمی پرد
خیال می کنم قفس را
اما نمی پرد
این پرنده ی دیوانه
در چشم هایم چه دیده است؟
«آرمان پرناک»
پاییز
برگ ها را به رقص درمی آورد
و باد،
ترانه ای از هزاران صدای خاموش
در کوچه های خالی می سراید.
من،
در میان این همه خش خش
به دنبال تو می گردم؛
چون پرنده ای
که دلش را در صدای آوازی گم کرده.
عشق،
پرنده ای است
که...
پرنده ای که در خواب
از قفس
آزاد کرده بودم
صبح امروز بیدارم کرد
با نوک زدن هایش
بر پنجره!!
«آرمان پرناک»
پرنده ای که در خواب
از قفس
آزاد کرده بودم
صبح امروز بیدارم کرد
با نوک زدن هایش
بر پنجره!!
تا رسیدیم به الفبای دان و آشیان
نوک زدند به مغزمان
و گفتند: کوچ؛ تکرار کنید: کوچ!!
«آرمان پرناک»
بی تو
بی زندگی
در دریای عادت شنا می کنم
در خیالِ وصالت، پرواز!
من آن ماهی
که می خواست پرنده باشد...
«آرمان پرناک»
نه نشاطی است در شاخه ها /
نه پرنده ای /
به ساختِ آشیان /
درختِ مطرود از جنگلم /
درختی /
که هر برگش /
دچارِ صرعِ پاییزیست... /
«آرمان پرناک»
هر چه پر داشتیم فروختیم /
در آسمان /
جایی برای بالیدن نیست /
تا پرده کنار رود، /
باید /
پشت پنجره /
بست بنشینیم /
«آرمان پرناک»
از انتخاب ها خسته ام /
باز کن مشتت را آسمان! /
نشان بده /
هنوز /
پرنده ای هست...
«آرمان پرناک»
آه ای پرنده های محبوس در قفس!
خسته نشده اید از اسارت؟!
ذره ای از باد بیاموزید،
که چگونه پنجره ها را می گشاید!
شعر: روژ حلبچه ای
ترجمه: زانا کوردستانی
[تفنگ]
تفنگ نمی دانست،
شکارچی نمی دانست،
پرنده داشت برای جوجه هایش غذا می برد،
خدا که می دانست!
نمی دانست...؟!
◇ برگردان به کُردی:
تفەنگ نه ێزانست،
راوچیش نەێزانست،
وا پەلەور بۆ جوچکەکانی چێشتی ئەبرد،
خودا خۆ ئەیزانەست!
نەێزانست؟!
شعر: حسین پناهی
برگردان: زانا کوردستانی
هر چه می گردم
پیدایش نمی کنم
گمانم آسمان من
زیرِ بالِ پرنده ی مرگ
پنهان است
«آرمان پرناک»
ما از رؤیای پرنده ای اسیر در قفس می گوییم...
آریا ابراهیمی
اما نمی پرد /
مشت میزنم به پنجره /
اما نمی پرد /
خیال می کنم قفس را /
اما نمی پرد /
این پرنده ی دیوانه /
در چشم هایم چه دیده است؟ /
«آرمان پرناک»
پر پرواز دارند، پرنده های دربند
آریا ابراهیمی