بی تابَم برایِ آغازِ روزی دیگر در کنارِ " تو یِک روزِ دیگر از بودنِ تو در زندگی ام گذشت...! چشمانت را باز کن تا صُبح رونمایی کند..
مانند مَجنون عاشِقَت شوم ، تَمامِ مَن برایِ تو باشد، عالَم و آدم را به خاطِرَت بِهَم بِریزم ، لیلای من میشوی؟
بگو به تمامِ مردمِ شهر که همه باهم دست به کار شوند... اسپند دود کنند وَ إِن یَکاد بخوانند تا چشمانِ بد و شور به دور بماند از عاشقانه هایِ من و تُ
آنقدر عاشق "تو" هستم که دردِ نیامدنِ تو هم برایَم "زیباست" ...! حالِ دلم تماشایی میشود وقتی که تو بیایی ...
سال هایِ زیادی است به اشغالِ تو در آمده این دلِ همچون فلسطین بی دفاع...!
به غیرِمُمکِن ترین مُمکِن ها ایمان می آورم اگر یِک جمله بگویی دوستت دارم ...!