دنیای زنده دفن شدن زیرِ دردها دنیای نم کشیده ی ما پیرِمردها! ما مهره های کوچکِ از دست رفته ایم بازنده ایم در همه ی تخته نردها سربازهای گم شده لبخند می زنند وقتِ عقب نشینیِ ما در نبردها دریای سر بُریده ی مان گریه می کند همراه با جنازه...
به غیرِمُمکِن ترین مُمکِن ها ایمان می آورم اگر یِک جمله بگویی دوستت دارم ...!
وقتی که فهمیدم او به من تعلق ندارد ، سعی کردم خودم را از او جدا کنم و او را از افکار و احساسات خودم بیرون کنم ! اما تقریبا بلافاصله متوجه شدم که کار غیرممکنی است . حلزونها چه طور میتوانند خارج از صدف خود زندگی کنند ؟ یا...
اگه خدانخواهد هیچ برگی ازدرخت نمی افتداگر خدابخواهد غیرممکن را ممکن میکند.....
زندگی به من آموخت آنکه کام دیگری را تلخ می کند غیر ممکن است کام خودش شیرین باشد
رویاهای غیرممکن اسم خاصی دارد که به آن امید میگوییم !