پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
دنیای زنده دفن شدن زیرِ دردهادنیای نم کشیده ی ما پیرِمردها!ما مهره های کوچکِ از دست رفته ایمبازنده ایم در همه ی تخته نردهاسربازهای گم شده لبخند می زنندوقتِ عقب نشینیِ ما در نبردهادریای سر بُریده ی مان گریه می کندهمراه با جنازه ی دریانوردها■ای برگِ ساده! سبزیِ خود را نشان مدهوقتی تو را محاصره کردند زردهامرغِ سحر تلاش مکن! غیرممکن استبیدار کردنِ همه ی خوابگردها!حامد ابراهیم پورغزلی از کتابِ سرخپوست ها...
به غیرِمُمکِن ترین مُمکِن ها ایمان می آورماگر یِک جمله بگویی دوستت دارم ...!...
وقتی که فهمیدم او به من تعلق ندارد ،سعی کردم خودم را از او جدا کنم واو را از افکار و احساسات خودم بیرون کنم !اما تقریبا بلافاصله متوجه شدم که کار غیرممکنی است .حلزونها چه طور میتوانند خارج از صدف خود زندگی کنند ؟یا پروانهها بدون پیلهی خود ؟...
اگه خدانخواهد هیچ برگی ازدرخت نمی افتداگر خدابخواهد غیرممکن را ممکن میکند........
زندگی به من آموختآنکه کام دیگری را تلخ می کندغیر ممکن استکام خودش شیرین باشد...
رویاهای غیرممکن اسم خاصی دارد که به آن امید میگوییم !...