قطره نیستانی از این اخگر ها را به جان منت بر دیدگانم می نهفتم بد کردی که این حوا را بی هوا به هوای لعل آمالی دروغین راهی سیاه چاله ای کردی که برون آمدن از خیالش هم بس محال است ...
به من بیاموز چگونه عطر به گل سرخش باز می گردد تا من به تو بازگردم مادر! به من بیاموز چگونه خاکستر، دوباره اخگر می شود و رودخانه، سرچشمه و آذرخش ها، ابر و چگونه برگ های پاییز دوباره به شاخه ها باز می گردد تا من به تو بازگردم...