پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
قطع به یقین؛نه نیوتن کاشف بود، نه گالیله و نه ... و نه ...کاشف؛ کسی ست که عمقِ نگاهت را بکاوَدکاشف؛ کسی ست که در هزارتویِ رگهایِ صوتی اَت غرق شودکاشف؛ کسی ست که تپش هایِ نبضِ ساعدت را زندگی کندکاشف باید؛وجب به وجب از هر کوچه و خیابانِ تنت را بلد باشد، مِترکِشی کرده باشد، باغچه ساخته باشد؛در هر گوشه و کنارِ پیاده روهایت،غرقِ در گلهایِ سرخِ وحشیوپیچک هایی که؛ از دیواره هایِ اندامت بالا رفته باشند کاشف؛ تنه...
تمام دیشب را گریه کردمدلتنگ بودمبرای همه کس،همهچیزبرای داشته ها،برای نداشته هابرای بودن ها،برای رفتن هابرای تمام زندگی امبرای تو....تمام دیشب را گریه کردمبدون اینکه کسی برای من دلتنگباشد.....!اینک هر کس به سهم خوداز دنیا چیزی برمیداردمن از دنیا دست برداشتم...باخود میگویم منکه تنها نیستم!باگیسوانم حرف میزنم....در قاب آینه..برای نگاهم ترانه میخوانم!!!تنها نیستم...سایه ای دارم که به هر جانکندنی دنبال من می آ...
قطره نیستانی از این اخگر ها را به جان منت بر دیدگانم می نهفتم بد کردی که این حوا را بی هوا به هوای لعل آمالی دروغین راهی سیاه چاله ای کردی که برون آمدن از خیالش هم بس محال است ......