پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
یا سیبیا بوسههر چه بودانتخاب با تو بوداما من چه؟من چه چیدمجز برگ های سرخِ تقویمجز این حروف، این کلمات، این شعر...«آرمان پرناک»...
گاندو!دست مرا بگیرکه از تنهایی نجات یابمدست مرا بگیرکه آدم، سیب مرا پس زدمی خواهمرختِ خاطرات بشویمکمک!«آرمان پرناک»...
همه چیز از سیب شروع شد، آدمحواشیطانپرواز .حجت اله حبیبی...
آدم شدمعمری غزل شدم که غزالی شوی مرابا هر بهانه خواب و خیالی شوی مرادر کوچه های خسته تر از بی ترانگیعطری به روی رقص شلالی شوی مراباران شدم که چکه چکه به شنزار آرزوسرچشمه های آب زلالی شوی مرابا هر جوانه شاخه رویای خود شدمتا بیشه زار سبز و محالی شوی مراآدم شدم که ساکن خاک غمت شومگندم شوی و نان حلالی شوی مراای سیب سرخ رفته به غارت نگاه کنحوا شدی که میوه ی کالی شوی مرا♤♤♤✍علی معصومی...
قطره نیستانی از این اخگر ها را به جان منت بر دیدگانم می نهفتم بد کردی که این حوا را بی هوا به هوای لعل آمالی دروغین راهی سیاه چاله ای کردی که برون آمدن از خیالش هم بس محال است ......
آدم به جرم خوردن گندمبا حوا شد رانده از بهشتاما چه غمحوا خودش بهشت است........
تعارف کرد از باغ چشمانش یک سیببرای این سیب حکم تبعید می ارزد!ارس آرامی...
دوزخ،تنبیه بی فرجامی بود...♥ بهشتِ آدم، حوا ست! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
آدم به جرم خوردن گندمبا حواشد رانده از بهشتاما چه غمحوا خودش بهشت است...
او برایم آدمیست که اسمش را حوا میخوانم،تو بیا و بمان، یک سیب که سهل استباغ را برایت خواهم چید؛بیخیال عالم هستی و ابدی...گناه هم بی درنگ لذتی خواهد داشت،گر حوا تو باشی...من هم میپذیرم این زمین را....
آنچه حوا طلبیده است زِ آدم،عشق استوَرنه یک خوشه یِ گندم که مجازات نداشت...
می خواهمت آنگونه ڪه حواسیبش را چید......
من سال هاست با تو و حوایی ات خوشمفهمیده ام که تا ابد آدم نمی شوی!...
از اولین باری که بوسیدمش.فهمیدم حق با مادرم “حوا” بوده..گاهی بعضی ممنوعه ها ارزش رانده شدن از بهشت را هم دارند......
حواکه باشیبعضی هاهوابرشان می دارد که آدمند...
خداوندِ خدا گفت: خوب نیست که آدم تنها باشد. پس برایش معاونی موافق بسازم...و خداوندِ خدا خوابی گران بر آدم مستولی گردانید تا بخفت و یکی از دندههایش را برگرفت و گوشت در جایش پر کرد. و خداوندِ خدا آن دنده را که از آدم گرفته بود زنی بناکرد و وی را به نزدِ آدم آورد!...
دوست دارمت، یه جورِ خاص کمی عاشقتر از حوا کمی مجنون تر از لیلی کمی شیرین تر از فرهاد...وابسته ات شدم،آنچنان که ماه به آسمان، ماهی به دریا و آدمی به نفس...عشق جان، از تهِ دلم می خواهمت و تو نهایتِ مرد بودن و عاشقی هستی در این آغوشِ من می مانی تا ابد، تا لحظه یِ مرگ...خواستم بگم،فاصله ها اهمیتی ندارند وقتی تو کیلومتر ها دور تر از من به فکرم هستی و من اینجا کیلومتر ها دورتر از تو، عکست را میبوسم...راستی آقا، از همین فا...
سیب بهانه بود*حوا*می خواست آزاد باشد......
حوادل به آدم نمی بستاگر آدمقحطی نبود!...
خدا هدیه ای به آدم دادو مهر حوا را به دل او انداختباید آسمان را آذین می بستستاره ها را برق می انداختخدا لبخند زدتنهایی فقط زیبنده خودش بود!در جشن پیوند آسمانیمان، همه فرشته ها دعوت دارند!...
وقتی حوا سیب ممنوعه رو چید ،گناه به وجود نیومد ؛اون روز یه قدرت باشکوه متولد شدکه بهش میگن : نافرمانی...