آه زندگی زندگی از چهار طرف تماشایت می کنم و چیزی نمی بینم
گاهی می خندم گاهی گریه می کنم گریه اما بیشتر اتفاق می افتد به هر حال آدم یکی از لباس هایش را بیشتر دوست دارد.
بعضی ها پنجره را باز می کنند و فریاد می کشند، بعضی ها پرده ها را می کشند و گریه می کنند.
سنجاق سرم از عشق چیزی نمی فهمد فقط همین را می داند چگونه وقتی تو می آیی زیباترم کند...
جدایی آنقدر سخت نبود که نتوانیم شعری بگوییم یا گرسنگی را از یاد ببریم چقدر وحشتناک است که جدایی زیاد هم سخت نیست...
کاش ما دو گوزن بودیم وقت شادی شاخ های مان را به هم می کشیدیم وقت حرف زدن به هم خیره می شدیم و بچه هامان در فصل های گرم سال به دنیا می آمدند کاش ما دو گوزن بودیم که وقتی از هم دلگیر می شدیم خواب مان می...