چه دورم از نفس هایت چه از تب کردنم دوری چه بیرحمانه تن دادی به این دوری ِ مجبوری تو را در خواب می بینم میان عطر گندم زار که می بوسی نگاهم را نه در قابی نه هاشوری تو را در خواب می بینم شمالی می شود حالم شمال...
دلم باران دلم دریا دلم لبخندِ ماهی ها دلم اِغوایِ تاکستان به لطفِ مستیِ انگور دلم بویِ خوشِ بابونه میخواهد.. دلم یک باغِ پر نارنج دلم آرامشِ ترد و لطیفِ صبحِ شالیزار دلم صبحی ، سلامی ، بوسه ای عشقی ، نسیمی ، عطرِ لبخندی نوایِ دلکشِ تار و کمانچه...
روزی پشیمان می شوی آن روز خیلی دیر نیست روزی که دیگر قلب من با عشق تو درگیر نیست