عکس تو به هر آب که افتاد گلاب است... کاشی
دل من؛ تنگ و هوایی نگاهت شده است....
گوشه ای کو که دل از گریه توان خالی کرد؟
کجا افتادی ای دُردانهٔ مقصود از دستم..؟
من تو را به اندازه ی ناکامی ام در داشتنت می خواهم.
من قهرمانِ بازیِ از دست دادنم...
یک قدم هر کس که از همراهیِ دل ماند ،ماند...
می برد عشق از زمین بر آسمان ارواح را...
دوستت دارم را با من بسیار بگو...
در عشق اگر بی جان شوی جان و جهانَت من بَسَم...
نگاه حسرتم ، حیران به رویت ...
نسخه ی ما را دلی نامهربان پیچیده است...
صبرم ندیده ای که چه زورق شکسته ایست..
عاشقی قسمت ما کرده فقط آهش را...
که به آشوبِ جنون، عمرِ عزیزم بگذشت
یک جهان بر هم زدم وَز جمله بُگزیدم تو را...
ز گرمى هاىِ دل سردانه ات یخ بسته اعضایم...
دم مزن از عشق اگر ره می دهی بر دیده خواب...
چون شدی عاشق اگر درد پسندی مردی... کاشانی
نازم تو را که گرمی افسانه ی منی...
همه شب دست در آغوش خیالت دارم....
من جز هم نَفَسی با تو ندارم هوسی...
همه کس سرِ تو دارد تو سرِ کدام داری؟
از باغ تو جز سرزنش خار نبردیم..